عدالت از مهمترین مفاهیم اندیشه سیاسی است. در اندیشه خواجه نظام الملک نیز همچون عموم اندیشه ورزان کلاسیک و تئوری پردازان گفتمان کهن سلطنت، مفهوم عدالت از جایگاهی مهم برخوردار است. آنچنان که طلیعه بحث خواجه در هر سه فصل اول سیاستنامه به تبیین همین مفهوم و اهمیتی که می بایست بدان داده شود پرداخته است و آن را با محور پادشاه مفصل بندی می کند. در مقاله ای که بدان پرداخته می شود تلاش می شود تا اندیشه خواجه نظام در مقابل یک اندیشه ورز مدرن ایرانی قرار گیرد که اولا در آخرین سده عصر سلطنت در ایران زندگی می کند و ثانیا با اندیشه "غیری" به نام "غرب" آشنا است. سوال این است که با رویکردی مقایسه ای و گفتمانی چه تفاوتی میان نگاه خواجه نظام الملک و میرزا ملکم خان ناظم الدوله درباره مفهوم عدالت وجود دارد؟ بررسی اندیشه میرزا ملکم خان ناظم الدوله نشان می دهد که از عصر پیشامشروطه به تدریج گفتمانی در ایران شکل می گیرد که در آن عدالت با محوریت پادشاه عادل که مدنظر خواجه نظام است به مفهومی مبتنی بر نهاد عدالتخانه منتقل می شود و به عبارتی عدالتخانه دال مرکزی است که اندیشه عدالت و امنیت را مفصل بندی می کند. بدین ترتیب پس از چند هزاره حاکمیت گفتمان کهن سلطنت که در آن سیاست و عدالت مبتنی بر وجود پادشاه عادل بود و خواجه نظام شاخص ترین تئوری پرداز آن محسوب می شد، این نظریه جای خود را به اندیشه ای برگرفته از غرب می دهد که از قضا خود پادشاه را مهمترین خطر برای تحقق عدالت می داند.