در قرن نوزدهم پیرو به وجود آمدن مکاتب ادبی هم چون رمانتیسم و سوررئالیسم که معنای واضح را در اثر ادبی طرد و تحقیر کردند و به جای آن ابهام و غموض را رواج دادند، نظریه های ادبی نیز به ابهام به عنوان یک ارزش در اثر ادبی نگریستند؛ زیرا با شرکت دادن خواننده در فرایند آفرینش معنا، نوعی تعامل میان خواننده و متن ایجاد می کند. غزلیات شمس تبریزی از جمله متونی است که از ابهام در معنای هنری آن برخوردار است. این ابهام در کلیت شعر مولوی نهفته است و دستگاه بلاغی، زبان و حوزه ی معنایی شعر او را تحت تاثیر قرار داده است.بخشی از ابهام ها در غزل مولانا ناشی از صورخیال و عناصر بلاغی هم چون تشبیه، تلمیح، حس آمیزی، پارادوکس، استعاره و رمز است که هر یک ازین عناصر به تنهایی تحت تاثیر عواملی به وجود آمده اند که شباهت بسیار به مؤلفه های مکتب سوررئالیسم دارد. این پژوهش که به روش توصیفی_ تحلیلی نوشته شده است بر آن است تا نشان دهد فضای سوررئالیستی حاکم بر غزلیات شمس،چه تاثیری بر ابهام این متن و ظهور صور بلاغی ابهام زا داشته است. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که در غزلیات شمس صور بلاغی ابهام زا در فضایی سوررئالیستی به وجود آمده اند و از میان عناصر بلاغی تشبیه، تشخیص و رمز که تحت تاثیر ناخودآگاه شاعر در شعر مجال بروز می یابد، بیش ترین نمود را در مقایسه با عناصر بلاغی دیگر دارا هستند.