فریدریش نیچه در فرهنگ غرب مرتبهای خاص دارد. آثار او دریچهای است بر تأملات هستی شناسانه، او فیلسوفان پس از خود را تحتتأثیر آثار خویش قرار داده است. نیچه به مقولهی نیست انگاری می پردازد. مفهوم نیست انگاری از مفاهیم بنیادین در اندیشه ی نیچه به شمار می آید که نیچه آن را در دو معنا، نیست انگاری فعال و نیست انگاری منفعل دسته بندی کرده است. او به مفهوم آپولون و دیونیسوس نیز اشاره میکند و پس از گذار از زندگی آپولونی که بر پایه ی نظم و قانون است به زندگی دیونیسوسی روی می آورد که همان عشق و سرمستی، شادی و نشاط و آری گویی به زندگی است. با توجه به بررسی های انجام شده مشخص شد که در ادبیات کلاسیک ما خیام در رباعیات بینظیرش نیست انگاری فعال را که همان دم را غنیمت داشتن است به خوبی نشان میدهد. در ادبیات معاصر نیز صادق هدایت در داستانهایش، نیست انگاری منفعل و نه گویی به زندگی را منعکس کرده است.و هر دو این قابلیت را دارند که از منظر نیست انگاری نیچه ای مورد ارزیابی قرار بگیرند .ما در این پژوهش با رویکرد توصیفی ، تحلیلی و تطبیقی داستانهای هدایت و سپس اشعار خیام را مورد بررسی قرار داده ایم . ابتدا به مفهوم نیست انگاری و همچنین نیست انگاری فعال و منفعل از دیدگاه نیچه پرداخته و سپس بارقههای نیست انگاری در آثار نیچه را نشان دادهایم. در فصل چهارم سه داستان از مجموعه داستانهای هدایت، از جمله زنده به گور، سه قطره خون و بوف کور مورد بررسی قرار گرفت. و به طور خاص به بوف کور او پرداخته شد و مظاهر نیست انگاری منفعل در بُعد اول و دوم بوف کور به اقسام مختلف دسته بندی شده و برای هر کدام عباراتی مشخص و مورد تحلیل قرار گرفته است. از جمله مرگ اندیشی همسو شدن با طبیعت ، و غیره ..... سپس به اشعار خیام پرداخته شد و مظاهر نیست انگاری فعال در اشعار خیام به مواردی تقسیم شده و ضمن آوردن شاهد مثال، تحلیل هایی صورت گرفته است. مانند: آگاه نبودن از دلیل پیدایش انسان و جهان ، لامذهب بودن و غیره .... در ادامه مقایسه ای ما بین نیست انگاری منفعل در آثار هدایت و نیست انگاری فعال در اشعار خیام صورت گرفت و مشخص شد که هدایت، نه گویی به زندگی را میپذیرد.و یک نیست انگار منفعل است ، ولی خیام قرنها پیش از نیچه به مفهوم نیست انگاری فعال اشاره کرده و آن را به خوبی در اشعارش منعکس میکند. که همان دم را غنیمت داشتن، در لحظه زندگی کردن، پذیرش سرنوشت و آری گویی به هستی است.