دلالت ضمنی یا بیان غیرمستقیم همواره یکی از مباحث مهّم حوزۀ نقد ادبی و مطالعات بلاغی و زیباییشناسانه بوده است که برای درک و دریافت آن باید میدان مداقّه را فراتر از سطح واژگان یا بیتها و جملهها برد و ساختار و طرح کلّی متن را در نظر گرفت و از خردترین تا کلانترین عناصر یک متن را با توجّه به بافت کلّی اثر، مورد بررسی قرار داد. در این بررسی ساختاری، عنصر روایت نقشی به سزا دارد و تنها در سایۀ مطالعات اجزای ساختار روایی و همبستگی این اجزا با یکدیگر و با کلّ متن در زمینههای مختلف از جمله دلالت ضمنی میتوان به نتیجهای درخور دست یافت. برخی از این اجزا و عناصر تشکیلدهندۀ متن عبارتند از: سطح آوایی، سطح واژگان و نحو (ساحت زبانی)، تصویر: تشبیه، استعاره، تمثیل (ساحت بلاغی)، لحن و نمایش (ساحت نمایشی) که همگی در خلق معانی پنهان نقش دارند. در شعر فردوسی، دلالت ضمنی در سطوح مختلف به چشم میخورد؛ این پژوهش با رویکرد توصیفی - تحلیلی بررسی این سطوح مختلف در بخشهایی از پنج داستان شاهنامه (فریدون، رستم و سهراب، سیاوش، کیخسرو و رستم و اسفندیار) پرداخته است. نتایج بهدستآمده حاکی از آن است که سطوح مذکور به میزان متفاوت در خلق معانی ضمنی در شاهنامه دخیل هستند و در این میان به نظر میرسد ساحت واژگانی و نمایشی پرکاربردتر بودهاند. در نهایت حاصل این بررسی، نمودار انسجام بافت روایی در کل اثر است.