فغانستان در مسیر تاریخ همیشه دارای فراز و نشیبهای بوده که متاثر از موقعیت ژیوپلتیکی و جغرافیایی خود است که در چهار راه آسیای میانه، آسیای غربی و جنوبی قرار دارد که همواره این کشور را به یک نقطه تقابل بین قدرتهای بزرگ خارجی مبدل ساخته است؛ چین که در همسایگی شرقی این کشور قرار گرفته و حال به عنوان یک غول اقتصادی و نظامی در جامعه بینالملل عرض اندام نموده و خواستار جایگاه هژمونی خود در ساختار نظام بینالملل و منطقه است تلاش خواهند نمود تا با اعمال نفوذ در کشورهای آسیایی، آفریقایی و شرق اروپا جایگاه خود را تثبیت نماید. چین از ناحیه غربی با افغانستان از لحاظ جغرافیایی تقریبا 92 کیلو متر مرز مشترک زمینی دارد و این مرز مشترک دقیقاً با ایالت سینکیانگ این کشور که ساکنان آن عمدتاً مسلمان نشین و در عین حال استقلال طلب است واقع گریده که همواره نگرانیهای را برای مقامات چینی از این ناحیه به بار آورده است، روابط چین و افغانستان تقریبا پنج سال بعد از به رسمیت شناختن چین توسط حکومت شاهی افغانستان در سال 1950 آغاز گردید افغانستان از جمله نخستین کشورهای است که نظام کمونستی چین را به رسمیت شناخت، و در سال 1955 به صورت رسمی روابط دیپلوماتیک برقرار نمود (علی آبادی، 1399: 2). در دهه 1980 با اشغال افغانستان توسط نیروی های نظامی شوروی وقت چین و آمریکا کنار هم در برابر شوروی ایستاده محکوم نمودند و هر کدام به نحوی از مجاهدین افغانستان برای شکست شوروی حمایت کردند. و در زمان حاکمیت طالبان در نیمه دوم دهه 90 میلادی نیز دولت چین کماکان به شکل غیر رسمی روابط خود را با این گروه حفظ نموده بود. بعد از سال 2001 با حمله نظامی آمریکا در افغانستان پکن آمادهای همکاری نظامی و امنیتی با غرب و آمریکا در افغانستان نشد و خود را در این بازی سیاسی دور نگه داشت، چون دولت چین از یک سو نخواست در این بازی خود را شریک غرب بداند و از طرف دیگر نمیخواست خود را با مردم و بازیگران سیاسی افغانستان دشمن بسازد، اما چین با پیش گرفتن سیاست « صبر و انتظار» در این برههای زمانی با نگاهی اقتصادی به رصد کردن منابع طبیعی افغانستان آغاز نمود و بطوری که چندین قرارداد استخراج معدن در این کشور را بدست آورد، در حقیقت دولت پکن از امنیت بوجود آمده توسط آمریکا و غرب در منطقه داشت از سواری مجانی استفاده میکرد که گاهگاهی واکنش آمریکا و روسیه را نیز در پی داشت (احمدی و همکاران، 1401). با خروج ایالات متحده آمریکا از افغانستان و برچیده شدن نیروهای نظامی رقیب چین از همسایگی این کشور و سقوط بلاوقفه افغانستان به دست گروه طالبان و این وضعیت پیش آمده در منطقه چین را نسبت به قبل خوشحال ساخته است چون موجودیت نیروهای نظامی آمریکا و ناتو در همسایگی پکن برای این کشور آزار دهنده بود و از طرفی دیگر خروج بی مسئولانه آمریکا از افغانستان را زنگ خطر و هشدار مناسب برای تایوان می داند، تا به آن کشور گوشزد نماید که نتیجه اعتماد به آمریکا و غرب یعنی حاصلش افغانستان است. از سوی دیگر بقدرت رسیدن طالبان در افغاستان در کنار اکثر از رضایت مندیها برای چین خالی از نگرانیها هم نیست. نخست اینکه تسلط طالبان بر افغانستان ممکن است بر بیثباتسازی پاکستان به عنوان مهمترین متحد استراتژیک چین در آسیایی جنوبی تاثیر گذار باشد، ثانیاً ناآرامیهای افغانستان احتمال دارد که آسیای مرکزی را نیز درگیر بیثباتی و ناآرامی کند. کشورهای آسیای مرکزی خصوصاً تاجکستان و ازبکستان که فعلاً میتواند نقش بالقوه در چشم انداز توسعه و تجارت، سرمایه گذاری های زیرساختی رو به غرب چین را بازی کند به چالش کشیده شود. دولت پکن با شناختی که از اوضاع و احوال پر خموپیچ تاریخی و سیاسی افغانستان دارد و با عبرت های که از حمله های نظامی قدرت های دور و نزدیک مانند قشون سرخ شوروی، آمریکا و متحدان ناتواش گرفته به این حقیقت و نتیجه رسیده است که استفاده نظامی در این کشور برای چین نیز سودآور نبوده و برعکس هزینه بردار و فلج کننده است. بناً دولت پکن بشکل عمل گرایانه و شتاب زده نسبت به دیگر کشورها با شور و شعب تعاملاتی غیر رسمی و دیپلوماتیک خود را با طالبان آغاز نموده و خوشبین است که برای هدایت افغانستان تحت حاکمیت طالبان و نفوذ بر عملکرد های این گروه مطابق با خواست چین بهره مند شوند. اما طالبان نیز به نظر میرسد با ترجیح دادن پکن نسبت به آمریکا و غرب در سرمایه گذاری و تجارت با این کشور در عوض خوداری این گروه با گروه های اسلام گرای مخالف دولت چین وارد یک معامله سیاسی_اقتصادی باشد