به اظهار اکثر متفکرین بزرگترین چالش قرن بیست و یکم، درک ”دیگری“ است. این درک مستلزم عشق به ”دیگری“ و تغییر در درک ما از خود است. همین امر باعث شده است که ما در این پژوهش ”دیگری“ را در اندیشه سه متفکری جست و جو کنیم که پرداختن به جایگاه ”دیگری“ در سیر اندیشه ای آنان باعث میشود که بتوانیم به درک و شناخت درستی از رابطه ”من“ و ”دیگری“ در جهان امروز برسیم. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی تحلیلی و با کمکاز نظریه هنجاری انتقادی در پی پاسخ به این سوال هستیم که ”دیگری“ چه جایگاهی در اندیشه امانوئل لویناس، هانا آرنت و یورگن هابرماس دارد؟ هنر لویناس در این است که ”دیگری“ را در مرکز توجهات قرار داده و به آن ارزشی اخالقی_دینی بخشیده است. لویناس حوادث قرن اخیر همچون جنگ٫ برخوردن تمدنها و ... را ناشی از غفلت ”دیگری“ میداند؛ آرنت نیز در جست و جوی فضایی است که در آن ”دیگری“ با دیگران، کنشی امن را تجربه کند و آن فضا جایی نیست جز عرصه سیاست. هابرماس نیز دیگری را در ارتباطی بین االذهانی که بین انسانها شکل میگیرد، می بیند. و عرصه ی ظهور آن را در حوزه عمومی که در آن خرد جمعی حاکم است می داند.