ناهماهنگی در ساخت فضاها و ابنیه جدید در جوار ارزشهای تثبیت شده بافتهای قدیم از ویژگیهای اغلب طرحهای امروز شهرهایمان محسوب میشود. مولود این نگاه از نظر کالبدی، فضایی و ادراکی نازیباییهایی را به محیط تحمیل میکند که نشان از عدمتوجه یا عدمشناختی است که نسبت به عوامل شکلدهنده کالبد، فضا و شکلگیری ادراک مخاطب از بنا و شهر دارد. مشکل اصلی این است که چگونه ساختن مسئلهای است که تا کنون جدی گرفته نشده است و ترکیب بناهای جدید و قدیم چهرهای نامتناسب در درون بافتهای باارزش ایجاد کرده است. به نظر میرسد که میانافزایی قادر است هویت، سرزندگی و تداوم کالبدی را از طریق تنظیم ساختارهای جدید در پیوند با ساختارهای تاریخی به بافت شهرهای باارزش قدیمی بازگرداند. نوشته حاضر در جستجوی تدوین یک چهارچوب نظری منتظم جهت طرح بناهای میان افزا در الحاق به بناهای تاریخی است، به شکلی که بتواند معیارها و ریزمعیارهایی از جنس کالبد در قالب یک نمودار، جهت ترکیب "نو" و "کهنه" ارائه دهد. بدینمنظور به شکل کیفی و به روش تحلیلی- تاریخی در رجوع به اسناد و منشورهای بینالمللی و داخلی مرتبط با حضور ساختارهای جدید در زمینههای تاریخی، گزارههای میانافزایی را استخراج و تلخیص و در بداعتی خلاقانه، طی یک مقایسه تطبیقی و بر مبنای تحلیل محتوا، آنها را در تناظر با "مفاهیم پایه در معماری" که زیرساخت طرحِ هر بنایی هستند، قرار میدهد. در نتیجه پژوهش نموداری از معیارهای کالبدی، شامل 4 معیار اصلی فرم، پاسخ به بافت، فضا و مقیاس منتج میشود و 15 معیار فرعی و 30 ریزمعیار، از تعاریف وجودی، درجه اهمیت، نحوه اثر و تاکید معیارهای اصلی در طراحی و میانافزایی ترسیم میگردد.