خاورشناسان بر این باورند که داستان اصحاب کهف در قرآن کریم همان داستان هفت خفتۀ شهر اِفِسوس است که پیامبر اسلام آن را از مسیحیانِ گمراهی که اطرافش بودهاند، آموخته است؛ آنگاه این داستان را با جدیت، به پیروانش تعلیم داد و سرچشمه-اش را نیز وحی الهی معرفی کرد. نوشتار پیشرو که به روش توصیفی- تحلیلی سامان یافته، در پی آن است تا به نقد و ارزیابی نظرات این گروه از خاورشناسان بپردازد. بررسیها نشان میدهد: برخلاف اطناب و تفصیلِ پُرابهامی که در روایات مسیحی درمورد جوانان غار وجود دارد، قرآن کریم این قصه را بدون هیچگونه مبالغهای، گویاتر و رساتر بیان کرده است و آراء خاورپژوهانِ مختلف نیز در اینباره- در برخی از موارد- صرفاً فرضیات بیاساسی است که هیچگونه همسویی و همراهی با «محتوای» آیات وحی ندارد و مشابهتِ محتوایی قصه اصحاب کهف در قرآن با نوشتههای مسیحی، بسیار بعید به نظر می-رسد. همچنین اعتماد بیش از حد به اخبار مختلف در اینباره و همسانسازی تاریخی قصۀ قرآنیِ اصحاب کهف با روایات مسیحی میتواند مخاطب قرآن را به درک نادرستی از این داستان و اهداف هدایتی و تربیتی قصههای قرآن سوق دهد.