تمدن روم باستان، یکی از تأثیرگذارترین تمدنهای تاریخ بشر بود که با بهرهگیری از موقعیت راهبردی خود در شبهجزیرۀ ایتالیا و دریای مدیترانه، به امپراتوری عظیمی تبدیل شد. این تمدن در مسیر تکاملی خود، سه دورۀ پادشاهی، جمهوری و امپراتوری را پشت سر گذاشت و بهتدریج به منطقهای چندفرهنگی بدل شد که از تمدنهای یونان و شرق تأثیر پذیرفت . این پژوهش به بررسی تأثیر و گسترش آیینهای رمزآلود شرقی در امپراتوری روم میپردازد که از سدۀ نخست پیش از میلاد تا پایان امپراتوری روم باستان در سال 07۴ میلادی رواج داشتند. این مطالعه با هدف درک عمیقتر نقش این آیینها در شکلدهی به فرهنگ و جامعۀ روم باستان انجام شده است . روششناسی پژوهش بر رویکردی میانرشتهای استوار است که به بررسی خاستگاه، تحول و گسترش آیینهای رمزآلود در امپراتوری روم میپردازد. این رویکرد شامل تحلیل یافتههای باستانشناختی، بررسی متون تاریخی و کتیبهها، و مطالعات تطبیقی است . یافتههای پژوهش نشان میدهد که آیینهای رمزآلود شرقی، از جمله آیینهای سیبلی )ماگنا ماتر(، آترگاتیس )دیا سوریا(، ژوپیتر دولیکنوس، ژوپیتر هلیوپولیتانوس، ایزیس و میترا، نقشی مهم در تحول فرهنگی و مذهبی روم ایفا کردند. این آیینها که از طریق شبکههای تجاری و نظامی گسترش یافتند، در میان طبقات گوناگون اجتماعی، از جمله نخبگان، سربازان، بازرگانان و حتی بردگان محبوبیت داشتند و با وعدۀ رستگاری فردی و آیینهای تشرف مخفیانه، جذابیتی ویژه برای پیروان خود داشتند. این آیینها نماد ارتباط فرهنگی میان روم و تمدنهای همسایه بودند . آیینهای رمزآلود در امپراتوری روم، نشاندهندۀ توانایی این تمدن در جذب و تلفیق باورهای بیگانه در بستر فرهنگی خود بود. روم به کانونی برای ترکیب تأثیرات یونانی و شرقی با میراث رومی تبدیل شد که این امر بر تکامل این امپراتوری تأثیرگذار بود . این پژوهش نتیجه میگیرد که روم باستان، بهعنوان محل تلاقی فرهنگهای شرقی و غربی، توانست با جذب و تلفیق این آیینها در ساختار مذهبی خویش، نظامی پیچیده و منحصربهفرد از باورها و مناسک را شکل دهد که تأثیر آن حتی پس از فروپاشی امپراتوری نیز تداوم یافت .