بدبینی و پوچ انگاری نه به عنوان پدیده ی نوظهور جهان معاصر بلکه موضوع کم و بیش مطرح آثار برخی از فیلسوفان، متفکران، شعرا و عرفا در طول تاریخ بوده است امّا رویکرد بدان به صورت یک مکتب فکری رسمی و با نام نیهیلیسم از ثمرات مدرنیسم می باشد. رشد و پیشرفت مادّی بشر و سیطره ی افسارگسیخته-اش بر جهان به برکت تکنولوژی، متأسّفانه بسیاری از اصول اعتقادی و باورهای دینی و اخلاقی و معنوی او را تحت الشّعاع قرار داد و لطماتی گاه جبران ناپذیر بدان وارد کرد. این امر از خلال آثار به جا مانده از اندیشمندان و نویسندگان، حتّی آنها که به نگارش داستان و رمان پرداخته اند به خوبی نمایان است. لذا به منظور بررسی و تحلیل برخی از آسیب های مترتّب بر این مکتب فکری، افکار صادق هدایت و هانی الراهب به عنوان دو نویسنده ی پیشتاز و الگوی داستان نویسی مدرن جامعه ی خود که تحت تأثیر عوامل داخلی و خارجی به پوچ انگاری گرایش یافته اند مورد کاوش قرار گرفته، عناصر و مؤلّفه های نیهیلیسم در نوشته های آن دو مقایسه گردید و مشخّص شد که علیرغم تعلّق آن ها به دو فرهنگ و دو جامعه ی متفاوت، سایه ی سیاه یأس، نومیدی، بدبینی و پوچی بر افکارهر دو مستولی است و هر دو لاقیدی و بی اعتقادی به باورها و پناه بردن به شراب و مستی را درمان دردهای بشری می شمارند.