جامعه اسلامی یک جامعه ای است که همواره با اخلاق های ناپسند و پدیده های آزار دهنده مبارزه کرده است. فقر و نابرابری از جمله مسائلی است از ابتدای تشکیل جامعه انسانی تا حالا شکل های گوناگونی را از خود نشان داده است و همواره برای رهایی از این تله بزرگ یا کاهش آن در همه ی جوامع ( چه اسلامی و چه غیر اسلامی) با ایجاد تفاهم اجتماعی و روابط سالم اجتماعی و با از بین بردن تضاد طبقاتی تلاش شده است. از اهداف اسلام ریشه کنی فقر و محرومیت را می توان عنوان نمود و حتی در آموزه های آن نیز می توان به تاکید بر این مورد پی برد. هدف از این نگارش ارزیابی فقر و سیاست های دولت اسلامی در زمینه فقر زدایی و مبارزه با فقر و نابرابری است. برای این منظور به بررسی فقر در نظام اسلام و متعارف پرداخته شده است زیرا که هر دو مبحث دیدگاه متفاوتی را نسبت به فقر دارند. وجود فقر در یک جامعه ناکارآمدی نظام حاکم در آن جامعه و شکست آن را در برنامه عدالت اجتماعی را گواه است و وجود فقر و فقیر در جامعه این موضوع را آشکار می سازد که جامعه به درستی نتوانسته برای حل مشکلات قدم بردارد. در پاسخ به این سوال که وظیفه فقر زدایی بر عهده چه کسانی است نخستین جوابی که به ذهن همه می رسد دولت است، زیرا ناتوانی و ناکارآمدی دولت و نهادهای دولتی است که موجب باقی ماندن فقر به همان قدرت قبلی خود است و شکاف میان فقیر و غنی را افزایش می دهد. در اینجا به این موضوع با تمسک به قرآن و معصومین و با توجه کافی به مبنا قرار دادن مواسات به عنوان یکی از روش های عدالت استحقاقی و با حمایت و یکپارچگی دولت و سازمان های دولتی و غیر دولتی، با روش کتابخانه ای و توصیفی و تحلیلی به شناسایی بیشتر این پدیده و علل و پیامد های آن پرداخته شده است و به خوانندگان در این زمینه ها کمک می کند و تلاش شده برای رهایی از آن راهکار هایی بیان شود تا کمکی برای رهایی از آن نیز باشد.