در دهههای اخیر شاهد ظهور جنبشهای اجتماعی مختلف در لیبرال دموکراسی های غربی بوده ایم. این جنبش ها ریشه در بحران نمایندگی دارند؛ بحرانی که به شکاف میان خواسته های شهروندان و نهادهای تصمیم گیری در دموکراسی های نمایندگی اشاره دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی این بحران و تحلیل مقایسه ای مشخصه های دو نوع جنبشِ غالب است که در واکنش به بحران یادشده ظاهر شدند. پرسش اصلی مقاله این است که جنبش های اجتماعی متأخر در لیبرال دموکراسی های غربی، چه شباهت ها و تفاوت هایی با هم دارند. در پاسخ، فرضیه مقاله این است که در شرایطی که نقطه اشتراک جنبش های اجتماعی جدید و پوپولیستی در غرب را می توان در واکنش آنها به بحران نمایندگی در نظام نهادیِ دموکراسی های لیبرال غربی دید، این دو نوع جنبش از منظر ایدئولوژی، سازمان، رهبری و نوع تلقی از جامعه سیاسیِ ایده آل با هم تفاوت مییابند. برای توجیه این فرضیه، یک چارچوب مفهومی ترکیبی به کار گرفته می شود که ارکان آن عبارتند از: «سیاست هویت» و «دوگانۀ کثرتگرایی و وحدت گرایی». طبق این چارچوب، رکن مشترک جنبش های اجتماعی متأخر را می توان «دغدغه هویتیِ» شناسایی از سوی ساختار نخبه گرایانه لیبرال دموکراسی دانست. در عین حال چون برداشت این جنبش ها از «جامعه ایده آل» با هم تفاوت دارد، به لحاظ مشخصههای جنبشی و نتایج شان برای نظام دموکراتیک با هم تفاوت می یابند. روش تحقیق مقاله به صورت توصیفی - تحلیلی است و داده ها بر اساس مطالعه منابع کتابخانه ای گردآوری می شود.