1403/09/01
مهدی خبازی کناری

مهدی خبازی کناری

مرتبه علمی: دانشیار
ارکید:
تحصیلات: دکترای تخصصی
اسکاپوس:
دانشکده: دانشکده علوم انسانی و اجتماعی
نشانی:
تلفن: 9111090167

مشخصات پژوهش

عنوان
نقد و بررسی نظریه عدالت و نسبت آن با تعلیم و تربیت در یونان باستان
نوع پژوهش
پایان نامه
کلیدواژه‌ها
عدالت، تعلیم و تربیت، یونان باستان
سال 1402
پژوهشگران حسینعلی خیالی بابلی(دانشجو)، مهدی خبازی کناری(استاد مشاور)، حجت صفار حیدری(استاد راهنما)

چکیده

با توجه به آن که هدف این پژوهش، نقد و بررسی نظریه‌های عدالت و نتایج تعلیم و تربیتی آن در یونان باستان است، ابتدا سیری از آراء متفکرین بنام یونانی، از هومر تا عصر سوفسطاییان بررسی شد و اختلافات و شباهت‌های تفکر آنان در زمینه عدالت و نتایح تعلیم و تربیتی آن بررسی شد تا زمینه تفکرات و مباحثات افلاطون و سوفسطاییان مشخص شود سپس به آراء سوفسطاییان و افلاطون پرداخته شد. سیر تفکر پیشاسقراطیان از پذیرش نظم جهانی و تعادل در جهان، آهسته آهسته هم‌زمان با تغییر جوامع یونانی، از حکومت‌های مستبد تا دموکراسی، به سمت و سوی جدایی قانون از طبیعت میل کرد تا در زمان سوفسطاییان ضربه نهایی زده شد آن‌چنان که عده‌ای از سوفسطاییان، خدایان و قانون را زاده هنر و خیال انسانی شمردند. نشان داده شد که قرار دادن سوفسطاییان در یک طیف با توجه به اختلاف نظر میان آن‌ها دشوار است؛ آن چنان که از یک سوی طیف، آراء پروتاگوراس در مورد عدالت، نزدیک‌ترین مشابهت را با نگاه افلاطون دارد و از سوی دیگر نظر کسانی چون ترازیماخوس دورترین تفاوت را. پروتاگوراس، عدالت را در همه انسان‌ها به صورت طبیعی نهاده شده می‌دید و با موسیقی و شعر، سعی در ایجاد فضایل اخلاقی در متعلمان داشت. با این همه معلوم شد که افکار سوفسطاییان را به دلیل گسستگی از سنت فکری یونان و نگاه تازه به قانون و عدالت از حیث قراردادی بودن و خودبسندگی فهم انسانی، می‌توان در تقابل با تفکر خداباور و رو به سنت افلاطون قرار دارد. نزد سوفسطاییان هیچ حقیقت عینی وجود ندارد و عدالت به معنی حق قوی یا قوی‌تران و اکثریت است اما برای افلاطون مفاهیم اخلاقی مانند عدالت حقیقتی عینی و قابل کشف دارند هرچند تعریف او از عدالت نیز به برتری و اشرافیت البته از نوع عقلی منجر می‌شود. بنابراین افلاطون با تعریفی تازه از عدالت -که هماهنگی درونی اجزای فرد و جامعه است- تلاش کرده است جامعه آرمانی و عادلانه خود را در کیهان سراسر نظم و عدالت خود برپاکند در برابرِ سوفسطاییان، که سعی شان در انطباق یا اصلاح جوامع موجود بود. نتایج تعاریف دودسته، به صورت مستقیم بر تعلیم و تربیت تاثیر نهاد. سوفسطاییان به صورت اعم تلاش کردند از طریق سخنوری و تدبیرمنزل، راه و رسم زندگی در جامعه را به شاگردان بیاموزند و با آموزش استدلال های مخالف، روحیه ابتکار و نوآوری را درآنان متبلور کنند اما افلاطون با ساده‌کردن و یک‌دست کردن مواد آموزشی موجود به دلخواه و مطابق با جامعه آرمانی خود، تحت نظر آموزگاران پاسدار یا پاسداران آموزگار، کوشید متعلمان را شهروندانی مطیع و مشغول کار خود، تحت رهبری خردمندترین شخص یا اشخاص قرار دهد. مهم ترین ابتکار تعلیم و تربیتِ افلاطون، دیالکتیک است که اگرچه آن را از پیشنیان گرفته بود ولی مطابق تعلیم و تربیت خویش درآورد .