از میان نهادهای رسمی بیرون از خانه که کودکان در زندگی خود با آنها مواجه می شوند کمتر نهادی به اندازه مدارسی که در آن درس می خوانند امکان و فرصت تاثیرگذاری بر رفتارهای آنان را دارد. اگر از ما خواسته شود تا وظیفه مدارس را توصیف کنیم، احتمالا مدرسه را جائی در نظر می گیریم که در آنجا کودکان دانشهای بنیادی و مهارتهای تحصیلی خواندن، نوشتن، حساب کردن و بعدها مهارت کار کردن با کامپیوتر، زبانهای بیگانه، مطالعات اجتماعی، ریاضیات و علوم را فرا می گیرند اما مدرسه یک برنامه درسی غیررسمی نیز دارد. انتظار این است که فرزندانمان از مقررات جامعه پیروی کنند، با همکلاسی های خود همکاری کنند، به مراجع قدرت احترام بگذارند، راههای زندگی جامعه خود را یاد بگیرند و شهروندان خوبی باشند. امروزه می بینیم که مدرسه برای مبارزه با تقریبا هر نوع مشکل اجتماعی موثر در کودکان( از جمله نژاد پرستی، مسائل جنسی نوجوانان و استعمال مواد مخدر) اطلاعات و راهنمایی های زیادی در اختیار دانش آموزان قرار می دهد. بنابراین بهتر است مدرسه را از عوامل پرورش اجتماعی تلقی نمائیم که به احتمال زیاد بر رشد عاطفی و اجتماعی کودکان اثر می گذارد، دانش های موجود را به آنها انتقال می دهد و در آماده شدن برای انجام وظیفه در یک شغل و خودکفائی اقتصادی به آنها یاری می رساند. در دوره سنی کودکی میانه، جنبه اجتماعی شخصیت کودک اهمیت ویژه ای می-یابد. با ورود کودکان به مدرسه و افزایش تعاملات آنها با جهان بیرون از جمله همسالان و معلمان، اهمیت بعد اجتماعی این دوران پررنگ تر از سنین قبل می شود. کودکان به محیط بزرگتری-مدرسه و نظام تحصیلی- گام نهاده اند که تقاضاهای خاصی را در خصوص نوع تعاملات اجتماعی، پیش روی کودکان می نهد. برای پاسخگویی به این تقاضاهای فزاینده محیط اجتماعی، کودکان باید بر طیفی از مهارتها از جمله توانایی همدلی، مهارت حل تعارضات بین فردی، مهارتهای مذاکره و گفتگو، دوستی ها و روابط با همسالان و همچنین توانایی مشارکت و همکاری مسلط باشند. روش: در پژوهش کنونی با استفاده از روش تحلیل محتوای موضوعی به بررسی و تحلیل محتوای دروس، تمرینها، پرسشها و تصاویر موجود در کتابهای درسی پرداخته می شود. بدین ترتیب که پس از تعیین مولفه های مربوط به مهارتهای اجتماعی مورد نظر، متن و تصاویر تمامی کتابهای علوم اجتماعی دوره ابتدائی سال تحصیلی 94-1393 -که د