بر سر "امکان" یا " امتناع" بومیشدن علم در ایران مناقشهها، نظریهها و فهمهای متنوعی در نهاد علم و حتی سیاستگذاران مطرح شده است. این مسئله در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی به شکل جدیتری در اجتماع علمی مورد بحث قرار گرفته است. اما همه اینها عمدتا به شکل نظری طرح شده و کمتر در این زمینه مطالعه تجربی صورت گرفته است لذا، پرسش اساسی این پژوهش این است که دانشجویان تحصیلات تکمیلی در رشته علوماجتماعی دانشگاه مازندران چه درک و فهمی از مسئله بومیشدن علم دارند؟ در پژوهش حاضر از روش کیفی مبتنی بر رویکرد پدیدارشناسی مورد استفاده قرار گرفته است. مشارکتکنندگان این پژوهش، 31 نفر دانشجویان تحصیلات تکمیلی در حال تحصیل در رشته علوماجتماعی در دانشگاه مازندران بوده است که از طریق نمونهگیری هدفمند انتخاب شده است. برای گردآوری دادهها از مصاحبهی عمیق نیمهساختاریافته استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان داد که مشارکتکنندگان درک واحدی از تعریف بومیشدن علم ندارند. علیرغم این که سردرگمی مفهومی در تعریف بومیشدن برای همهی آنها در نظر گرفته شد، می-توان دانشجویان را به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول کسانی هستند که بومیشدن را دارای کارکرد مثبت میبینند و نگاهی مثبت به این فرایند دارند. همانطور که شاهد درک توسعهای، درک هویتی، نگاه تعاملگرایانه به شکلگیری علوماجتماعی اسلامی به عنوان تمهای اصلی در میان دانشجویان بودهایم. دستهی دیگر از دانشجویان بومیشدن را دارای کارکرد منفی میدیدند و نگاهی منفی به این فرآیند داشتند. همانطور که شاهد درک محدودیت علمی، تقابل داشتن با علم جهانی، نگاه تمایزگرایانه به علوماجتماعی اسلامی در میان این دسته از دانشجویان بودهایم. از نظر آنها بومیشدن محصول نیازها و ضرورتهای هر منطقهای میباشد و این موضوع باعث تفاوت در شیوهی بومیشدن در هر کشوری میشود. یافتهها همچنین نشان داد که مشارکتکنندگان فهمی ایدئولوژیک و دینی از بومیشدن علم دارند. و بومیشدن علم را در سنخهای معنایی متنوع و متفاوتی از جمله فهم سیاسی، فلسفی، نظری و روشی درک میکنند و این اصول در طرز تلقی و تفسیر آنها از بومیشدن علم موثر هستند.