در قرن بیستم، دیدگاه های فلسفی نسبت به زندگی و وضعیت بشر، جایگاه خاصی در ادبیات و آثار ادبی یافته است. مکتب اگزیستانسیالیسم (وجود گرایی) گواه این مدعاست. محور توجه این مکتب که در قرن بیستم در اروپا پا به عرصه ی وجود نهاد، وجود انسان است که از نظر پیروان آن مهم ترین مسئله ی هستی است و هیچ چیزی سابق بر آن وجود ندارد. این مکتب در فاصله ی سال های بین دو جنگ جهانی اول و دوم، نمود بیشتری پیدا کرد و از آنجایی که نگرانی ها و دردهای همگانی بشر را مورد توجه خود قرار می داد، در این سال های دلهره و اضطراب، تبدیل به ابزار مناسبی برای بیان این درد و رنج ها گشت. اگزیستانسیالیسم که از حیطه ی فلسفی به ادبیات روی آورد از طریق گفتمان فلسفی و ادبی در پی ترجمه ی آثار وجود گرایانه در دو دهه ی پنجاه و شصت قرن بیستم به ادبیات عربی راه یافت و جمع زیادی از ادبای عرب به ادبیات وجود گرایانه گرایش یافتند که یکی از آنان یوسف عزالدین عیسی نویسنده ی سرشناس مصری است. این پژوهش می کوشد بر اساس روش توصیفی – تحلیلی و با توجه به رویکرد های اگزیستانسیالیستی نویسنده به بررسی وجود گرایانه ی رمان "الواجهه" و آشکار ساختن اصول و مفاهیم اگزیستانسیالیستی آن بپردازد. نتایج بدست آمده نشان می دهد که اصول و مفاهیم اصلی این فلسفه به ویژه تنهایی و بیگانگی انسان، پرتاب شدگی انسان، اضطراب، گمگشتگی و مرگ در این رمان نمود دارد و عناصر داستان به ویژه شخصیت قهرمان داستان در راستای این مفاهیم ساخته شده اند همچنین نشان می دهد که نویسنده ی رمان به اگزیستانسیالیسم الهی (ایمان باور) گرایش دارد چون قائل به زندگی پس از مرگ است.