غم و اندوه،واکنش طبیعی و سالم نسبت به از دست دادن یک چیز با ارزش در زندگی است و مشخصه اش غالبا اظطراب و تشویش شدید ذهنی است. باوجودی که غم و اندوه به مرور زمان کاهش می یابد اما ممکن است به تجربه ای دردناک و طولانی تبدیل گردد و باعث درماندگی شدید هیجانی شود. ناراحتی و افسوس از روزهای ازدست رفته زندگی در گذشته موضوعی است که از دیرباز درون مایه بیشتر اشعار شاعران بوده و گفتن از غم و اندوه پیوند دیرینه ای با شعر و ادب دارد.از دیرباز سروده های زنان به صورت اندک در شعر فارسی وجود داشته است، اما از اواخر دوره ناصری که همزمان با ورود تفکر مدرن به ایران و ارتباط گسترده با کشورهای دیگراست،زنان که در ادب فارسی نقش چندان پررنگی نداشتند، مسائل و خواسته های فردی خود را اندک اندک وارد شعر فارسی کرده اند.اگرچه در این دوره شاعرانی همچون نیمتاج سلماسی و شمس کسمایی بودند که اشعاری اجتماعی سروده اند و به قالب شکنی روی آوردند،اما توجه به موضوعاتی که زنان برای اولین بار با درنظر گرفتن احساسات خود در شعر سروده اند حائز اهمیت است. فروغ فرخ زاد به عنوان یکی از شاعران زن معاصر از این امر مستثنی نیست و درشکل گیری شعرهایش ساختارهای زمان وی،عواطف و احساسات زنانه اش تاثیر داشته اند و شعر او محصول تعامل این دو باهم است.اودر سال هزار و سیصد و سیزده در تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی به دنیا آمد که شغل پدرش نظامی و سرهنگ ارتش بوده است. او در زندگی شخصی با مشکلات زیادی روبه رو بود و از این دردها گاه خود شکایت کرده و گاه از نوشته های دیگران می شود به آن پی برد، شاید اولین مسئله ای که او را آزرده است نداشتن رابطه نزدیک و صمیمانه با پدر باشد. او با مجموعه های اسیر، دیوار و عصیان در قالب چهارپاره کار خود را آغاز کرد و با مجموعه های تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد به پایان برده است.