با تامل درکتاب های معتبر تاریخی ملاحظه می کنیم که اولین تحقیق جدی درباره ی زبان توسط افلاطون در رساله ی کراتولوس انجام پذیرفته است. اما نکات منطوی در این رساله چنان ریشه دار و عمیق هستند که دشوار به نظر می رسد آن را اولین پژوهش در زمبنه ی مطالعه ی درباره ی زبان بدانیم. همچنین مطالعات زبان شناختی پس از افلاطون نشان می دهد که مفاهیم طرح شده در رساله ی کراتولوس مورد فهم و پژوهش عمیق قرار نگرفته است. غالباً به این رساله به عنوان تحقیقی درباره ی اشتقاق واژ ه ها که مبحثی است در زبان شناسی تاریخی و درزمانی مورد توجه واقع شده است. یا اگر بر مفاهیم مهم قرار دادی یا طبیعی بودن زبان در شرح این رساله اشاراتی شده ، عمق مساله درک نشده است. فرضیه ی کانونی این پژوهش این است که سوسور با رویکردی تازه ، رسااله ی کراتولوس افلاطون را مورد مطالعه و تفسیر قرار داده است. به گونه ای که بیشتر مفاهیم مطرح شده در کتاب او ، شرح و بسط مفاهیم افلاطون در رساله ی مذکور است.به زعم ما این تاثیر گذاری هم در ساختار و هم در محتوا و درون مایه ی کتاب دوره ی زبان شناسی عمومی سوسور به چشم می خورد. این مساله در بخشهای آتی به تدریج آشکار خواهد شد البته ما به این امر وقوف داریم که صورتبندی کتاب سوسور به همت همکارانش انجام پذیرفته است . اما با همه ی دخل و تصرف های صورت گرفته ، بویژه بخش های اول و دوم و سوم کتاب ، در یک نسبت منطقی با یکدیگر قرار دارند . در بخش اول زبان شناسی همزبانی و درزمانی و تفاوت میان آنها مطرح شده است. در بخش دوم زبان شناسی همزمانی و بخش سوم زبان شناسی درزمانی مورد بحث قرار گرفته است. به گمان ما سوسور هم ناگزیر بوده است که این ترتیب را رعایت کند.بنابراین، مراد ما از محنوای کتاب دوره ی زبان شناسی عمومی ، ترتیب بخش های اول و دوم و سوم است اما نسبت افلاطون و سوسور به لحاظ فلسفی و معرفت شناختی بسیار عمیق تر و گسترده تر ازآن است که صرفاً به هم افقی این دو در آرای زبان شناسی خلاصه شود . هر دو اندیشمند تاملات زبانی خود را بر بنیادهایی فلسفی استوار کرده اند از این رو برای شناخت نظریه های زبانی آنها بررسی مبانی فلسفی شان در مقایسه ی با یکدیگر ضرورت دارد