داستان ابلیس (شیطان)، در سنت عرفانی کلاسیک، دو مواجهه ی متفاوت را، موجب می شود: غالب عرفا همسو و همصدا با تلقی متعارف و متداول ، شیطان را خصم مبین و رانده شده از درگاه حق می دانند. امّا در مقابل ، بعضی از عرفا قرار دارند که به نوعی ستایشگران شیطان محسوب می شوند . عرفایی چون حلاج، امام احمد غزّالی و عین القضات همدانی در این دسته جای می گیرند . اینان تفسیری تراژیک از داستان شیطان ارائه می کنند به گونه ای که اوج و فرود او از مقام قرب تا مرحله ی سقوط و رانده شدن ، قهرمان تراژدی ها را فرایاد می آورد، و وحدت های سه گانه ی کنش ، زمان و مکانِ موجود در سیر رواییِ سرنوشت شیطان ، موجب می شود مخاطب با خواندن این داستان ، دچار کاتارسیس یا پالایش درونی گردد. به تعبیر دیگرعناصر تراژیک ، به ویژه با تلقی ارسطویی آن در قسمت های مختلف داستان شیطان به وضوح قابل مشاهده است. این نوشتار به طرح و شرح این ماجرا می پردازد.