زبان یک سیستم پیچیدهی ارتباطی و متشکل از مجموعهای از نشانههای قراردادی است و دستور به آن بخش از دانش زبانی گفته میشود که وظیفهی بررسی الگوهای زبانی و چگونگی ارتباط عناصر آنها با یکدیگر را برعهده دارد. زبان شناسی، به خصوص معناشناسی و کاربردشناسی میکوشند تا انگیزهها و کارکردهای عناصر زبان را در گفتار و متون مختلف، بهویژه متون ادبی بررسی کرده و لایههای معنایی و ابعاد زیباییشناختی آنها را تبیین کنند که یکی از مقولههای مهم دستوری، وابستههای پیشیناند که دستیابی به کارکردهای این وابستهها مستلزم تحلیل ساختار، مشخصههای صرفی و نحوی واژگان و تسلط بر عوامل همنشینی این عناصر با یکدیگر هستند. وابستههایی چون صفت اشاره، صفت پرسشی، یک/یکی نکره، صفت تعجبی، صفت مبهم، صفت شمارشی اصلی، صفت شمارشی ترتیبی نوع1، صفت عالی و شاخص. این صفات همانند دیگر واژگان فارسی با توجه به مناسبات درونی و معنایی، میتوانند حامل اغراض ادبی و معانی بلند بلاغی باشند که تاثیر به سزایی در درک ادبی مخاطب میگذارند و باعث التذاذ ادبی در مخاطب می گردد که در این راستا برای رویکردهای معناشناسانهی صفت اشاره میتوان به تعظیم و تحقیر با صفات اشاره به دور یا نزدیک اشاره کرد و یا صفات مبهم که باعث ایجاد فضای ابهامآمیزی میگردد که بر ارزش حماسی شاهنامه میافزاید، میتواند بیانکننده انگیزههایی چون بزرگنمایی و روشنکننده مفاهیم مبهم گزارهها گردد و بدین ترتیب تمامی وابستههای پیشین با غرض و انگیزههای متفاوتی در گزارهها ظاهر میشوند. لیکن برای آفرینش آثار هنری و زیباییشناختی واژگان، تأمل در مناسبات همنشینی و ارتباط مولفههای صورت و معنای واژگان با یکدیگر، بسیار حائز اهمیت است.