در دهههای گذشته، بازتاب فضایی تحولات اقتصاد پسافوردیستی، اشکال نوینی از شهرنشینی را بهوجود آورده که ناکارآمدی پارادایم سلسلهمراتب را آشکار کرده است؛ بدین ترتیب، با گذار از منطق سازمانی قلمروی به منطق سازمانی شبکهای، صرفههای مقیاس به صرفههای بیرونی شبکه، پیوندهای سلسله- مراتبی و یکسویه به پیوندهای همافزا و متقابل بسیاری از مفاهیم سنتی، نهتنها بهلحاظ تحلیلی و توصیفی، بلکه حتی بیشتر با رویکردی هنجاری، در ماهیت و قالب جدیدی قرار گرفتند که نیازمند چارچوببندی و تعریفی دوباره هستند. هدف این مقاله تبیین گذار از مفاهیم برنامهریزی مبتنیبر سلسلهمراتب بهسمت برنامهریزی براساس ساختارهای منطقهای شبکهای- چندمرکزی است. روش تحقیق بر رویکردهای توصیفی استوار بوده و با مرور و بازبینی ادبیات انتشاریافته در این حوزه، گزاره- های مربوطه را تحلیل میکند. نتایج این تحقیق نشان داد که نظریهی سلسلهمراتبی راهبرد خاصی را ارائه نمیکند؛ اما نظریات شبکه، چارچوب منسجمی از همکاریها را بین شهرها و در مقیاسهای فضایی مختلف پیشنهاد میدهد که میتواند به موقعیت رقابتی شهرها و مناطق باتوجه به افزایش روزافزون اهمیت آنها در رقابتهای بینالمللی و نقش کلیدی آنها در جذب منابع متحرک بینجامد.