با توجه به تاثیرات شگرفی که علوم شناختی در چند دهه اخیر در حوزه های گوناگون علمی داشته است، همچنین توجه مضاعف معماران به ترجیحات و نیازهای کاربران در طراحی ساختمان ها، زمینه های بکارگیری علوم مغز و اعصاب در طراحی ساختارهای معماری فراهم شده است. با پیشرفت این دانش میان رشته ای، امکان استفاده از الگوها و قواعد علوم مغز و اعصاب در معماری فراهم شده است. با بکارگیری این حوزه علمی در مطالعات و طراحی های معماری می توان به شناسایی تاثیر اجزای گوناگون ساختمان ها به عنوان محرک های بصری – معماری پرداخت، اثر آنها را بر سیستم عصبی ادراکی کاربران ارزیابی نمود و در جهت طراحی ساختمان های انسان محور و مطابق با نیازهای کاربران گام برداشت و منجر به ایجاد حس خوشایند، بازدهی بیش تر و رضایت آنها گردید. ساختمان های تجاری یکی از کاربری های مهم و چند عملکردی در فضاهای شهری امروزی به شمار می روند و نقشی پراهمیت در زندگی مردم ایفا می نمایند. توجه به سیمای ظاهری این بناهای عمومی در سطح شهرها امری مهم است. برمبنای این فرض که با استفاده از معیارها و قواعد علوم مغز و اعصاب می توان تاثیرات مثبت و منفی فضاها و یا عناصر کالبدی شان بر سیستم ادراکی و عصبی کاربران سنجید، این سوال مطرح می شود که چگونه عناصر نمای بناهای تجاری به عنوان محرک های بصری، الگوهای احساسی و رفتاری مشتریان را تحت تاثیر قرار می دهند؟ این اثرات را چگونه می توان ارزیابی نمود؟ پایان نامه پیش رو در دو بخش پژوهش و طراحی تدوین گردیده است. در بخش پژوهش با استفاده از روش آزمایشگاهی به ثبت سیگنال های مغزی سوژه های مورد آزمایش پرداخته و در گام بعدی با آنالیزهایی بوسیله نرم افزارهایی چون EEGlab, Matlabاثرات هربک از محرک ها بر سیستم عصبی سوژه ها نیز مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده است. دستاوردهای این پژوهش در قالب الگویی فیزیکی چون کاربرد بازشوهای مستطیلی با کشیدگی افقی و عدم بکارگیری بازشوهای مثلثی در نما، بکارگیری مصالح آجر در نما و عدم بکارگیری مصالح کامپوزیت و بطورکلی مصالحی با رنگ تیره در نمای مراکز تجاری در جهت برانگیختن حس مثبت و ایجاد حالتی خوشایند برای کاربران ارائه گردید. در بخش دوم پس از مطالعه مبانی نظری، شناخت بستر طرح، تدوین برنامه فیزیکی و استناد بر نتایج حاصل از مطالعات و پژوهش فرآیند طراحی طی شده است