معماری همواره نمود بیرونی و مادی شده اندیشه فلسفی و زیرساخت آن بوده است و نگرشی فلسفی،در همیشه تاریخ، لایه زیرینی بوده که رویه بیرونی آن به شکل فضا و مکان آدمی ساخته، از راه کنش و آفرینش معمارانه شکل کالبدی به خود گرفته و جهان آفریده آدمی را شکل داده است . هرچند فلسفه حیطه افکار محض است و معماری غایاتی عملی دارد، اما افکار ما بر ساختههای ما و مصنوعات ما بر افکارمان تاثیر میگذارند تا آن حد که از یکدیگر تفکیک ناپذیر میشوند. هدف از این پژوهش جستجوی انحای مختلف تاثیر فلسفه بر معماری و بررسی ضرورت چنین تاثیر و تاثرهایی برای معماری است. این هدف از طریق تحلیل تعاریف معماری و کشف معانی آن، همچنین بازشناسی اغراض زبانی متفاوت ما در به کار بردن کلمه معماری انجام یافته است. از این طریق، پژوهش برای معماری تاثیر متقابل مهمی بر فلسفه نیز یافته است.