ضرورت مطالعات میان رشتهای در پژوهش های ادبی ایران در سال های اخیر، به مطالعاتی در فیلم، تلویزیون، نقاشی و سایر «متون فرهنگی» منجر شده است. این رویکرد که به نظر می رسد حاصل گسترش نظریه های مرتبط با نشانه شناسی انتقادی و مطالعات فرهنگی است، به ارائۀ پژوهش هایی انجامیده است که از اهداف و بنیان های فلسفی این نظریه ها فاصله دارند. این جستار، بر نقد و تحلیل شانزده مقالۀ ادبی علمی پژوهشی با موضوع سینما متمرکز است و تلاش دارد دریابد چه ابعادی از ارتباط ادبیات و سینما بیشتر مورد توجه این پژوهش ها بوده و چه وجوهی مغفول مانده است. به نظر می رسد پژوهش های ادبی، در آثار سینمایی نیز به دنبال مؤلفه هایی همچون ساختار و روایت از منظر ادبی هستند. در 80 درصد از مقاله های بررسی شده، رویکردی صرفاً ساختاری و فرمالیستی دیده می شود و از آنجا که نگاه به آثار سینمایی به مثابۀ متنی ادبی است، ویژگی های خاص سینمایی و یا مؤلفه های فرهنگی و اجتماعی آن ها به حاشیه رانده می شود. مطالعات سینمایی با رویکرد انتقادی و فرهنگی با در نظر گرفتن زیبایی شناسی ویژۀ فیلم ها صرفاً در تعداد معدودی از مقاله ها وجود دارد. نتایج این پژوهش ضعف جدی روش شناختی در حوزۀ مطالعات سینمایی در پژوهش های ادبی را نشان می دهد؛ زیرا همۀ راه های پژوهش در سینما از منظر ادبیات به توصیف ساختار و محتوای روایتِ داستانی فیلم ها ختم شده است. غلبۀ روش فرمالیستی در این حوزه، می تواند به تقویتِ این ایده بینجامد که پژوهش گران ادبی، اساساً بحث هایی همچون نقد فرهنگ از خلال تحلیل متون فرهنگی، بررسی هژمونی های رسانه ها، تحلیل آرمان هایی که متون فرهنگی عرضه می کنند و ... را خارج از حوزۀ پژوهشی ادبی می دانند و یا به دلیل سهولت نقد ساختاری اقبال بیشتری به این رویکرد، نشان میدهند.