کتاب فارسی عمومی ازجمله منابع درسی دانشگاهی است که فقدان سرفصلی نظام مند برای آن سبب شده است کتاب های متعددی برای آن نگاشته شود. این پژوهش بر آن است تا با رویکردی انتقادی، به بررسی دوازده کتاب فارسی عمومی از میان انبوه کتاب های تدوین شده برای این واحد درسی در بازه زمانی حدود چهل ساله و پراکندگی جغرافیایی دانشگاهی بپردازد. این پژوهش نشان می دهد که نوع تلقی از ماهیت «ادبیات» در نگرش مؤلفان به این درس بسیار مؤثر است. در اغلب این کتاب ها، هدفی متفاوت از کتاب های فارسی دبیرستان دنبال نمی شود؛ جایگاه اندیشه و تفکر گردآورنده جز در انتخابِ متون متبلور نمی شود و کتاب ها عمدتاً طرح و تألیف ویژه ای به جز ارائه منتخبی از آثار نظم و نثر با رویکرد ذوقی و با هدف «جذابیت» و «آموزندگی» ندارند. تلاش برای ارائه گزیده ای از متون والا و فاخر سایر گفتمان ها و جریان های ادبی را در این کتاب ها به حاشیه رانده است. اغلب این کتابها رویکرد مؤلفمحور و متنمحور دارند و جایگاهی برای تعامل مخاطب در آن ها لحاظ نشده است و از این منظر، رویکردی ایستا و منفعل دارند. نتایج این پژوهش ضرورت تألیف و نگارش کتابی هدف مند و ساختارمند در زمینه درس ادبیات به عنوان درسی عمومی در دانشگاه را برجسته می کند.