بحث اندیشه در شعر از موضوعات مناقشهآمیز است؛ تقابل دو نوع نگاه که یکی اندیشه را محور شعر میداند و دیگری آن را کاملاً نفی میکند، دو دیدگاه فکری متقابل را در این مورد سبب شده است. دیدگاه نخست، که از آنِ طرفداران شعر ناب است، اندیشه را نوعی تجربه میداند که خارج از فضای هنر وجود دارد و بنابراین عنصری هنری نیست؛ اما دیدگاه دوم بر آن است که شعر نمیتواند فاقد اندیشه و محتوا باشد. این جستار به روش تحلیلی- توصیفی به بررسی اندیشههای طالب آملی در رباعیاتش میپردازد. بدین منظور ابتدا به قالب رباعی و قابلیت آن به عنوان محملی برای اندیشه میپردازد، و سپس ابعاد مختلف این اندیشهها را در شعر طالب آملی تحلیل میکند و نشان میدهد رباعیهای طالب از تنوّع مضمونی خاصّی برخوردارند و به همین سبب رباعیهای او را باید از جملۀ رنگینترین رباعیهای شعر فارسی به شمار آورد. نتیجه بیانگر این است که طالب را نمیتوان شاعری متفکر از نوع خیام، یا عارفی وارسته از نوع عطار، یا حتی مداحی پرورشیافته از گونۀ شاعران سبک خراسانی تلقّی کرد؛ بلکه او تمام این موضوعات را صرفاً دستمایۀ مضمونسازی خویش قرار داده است.