با گسترش صنعت و تکنولوژی، ماهیت شهر و زندگی شهری همچون سایر جنبه های زندگی بشر دگرگون شد. شهر مدرن، از سویی نوید دهنده حیاتی نوین با جاذبه های بی شمار، و از سوی دیگر پدیده ای بی ریشه و تشویش زا تلقی می شود. با گذر کمتر از یک سده و فراگیری اندیشه پست مدرن، شهرهایی فارغ از مرزبندی های مستحکم بنا شدند که در ادبیات معاصر، نقشی تعیین کننده در بیان کیفیت فلسفه زندگی ایفا می کنند. در ایران پس از مشروطه، زیست-جهان شهر نمود برجسته ای در ادبیات داشته است؛ چه به صورت واکنشی و چه بازتابی از جهان امروز. جستار پیش رو در پی آن است که با بررسی مقایسه ای رویکرد شاعران معاصر ایران به مظاهر تمدن و زندگی شهری، جایگاه و نقش پدیده شهر را در حرکت شعر معاصر از مدرنیسم به پست مدرنیسم آشکار سازد. نتایج بررسی ها از این قرار است که شاعران رمانتیک اولیه، تحوّل و گسست حاصل از تجدّد را برنتابیده و رویکردی تقابلی- نوستالژیک اتخاذ کرده اند. این موضع در شعر شاعران پسین تعدیل می شود و زان پس مظاهر زندگی شهری، دستمایه معناپروری و انتقاد می شود. شاعران پست مدرن اما، با گذر چند دهه به حیات شهری خو کرده و آن را چون بخشی ناگزیر از زندگی و گاه یگانه با خویش تلقی می کنند؛ بدین جهت شعر پست مدرن متأثر از نگرشی انتقادی-التزامی به زندگی شهری است.