یکی از واقعیتهایی که در بافتهای باستانشناسی مربوط به اواخر عصر مفرغ دیده میشود، ترک محوطهها و یک کوچک شدن بیش از اندازه محوطهها به یکباره است. برخی از زبانشناسان و باستانشناسان علل این تغییرات را با هجوم اقوام آریایی و تغییرات آب و هوایی مرتبط دانستهاند اما در برخی موارد این اتفاقات را نمیتوان با چنین ورود و یا هجومی یکی دانست کما اینکه در برخی از پژوهشهای انجام شده نتایج، نشانهای از این حضور ندارد. گاهاً نیز تغییرات آب و هوایی را دلیلی بر این فروپاشیها و متروکشدنها دانستهاند. بسیاری از محوطهها و سکونتگاههای شهری در نواحی شرق ایران و حتی خارج از فلات ایران در پایان عصر مفرغ، کاملاً به صورت ناگهانی خالی از سکنه و متروک شدهاند. اما در واقع، با توجه به مطالعات ژنتیکی اخیر انجام شده در محوطه گوهر تپه بهشهر، آشکار گردید که فلات ایران همواره نقش بسیار مهمی در صادرات انسان داشته است. در عین حال، تغییرات آب و هوایی به تنهایی نمیتوانسته به فروپاشی کلان شهرها در پایان عصر مفرغ بینجامد و انسانها همواره در مواجه با تغییرات آب و هوایی، انعطافپذیریهایی از خود نشان میدهند. بنابراین لازم است به دنبال دلایل دیگری نیز باشیم. در پژوهش حاضر از اطلاعات به دست آمده از حفاریهای باستانشناسان در محوطههای مرتبط و همچنین از کارهای تحقیقاتی و پژوهشی آنها مورد استفاده قرار گرفت. علاوهبراین، برای درک بهتر منظور فروپاشی از رویکرد تئوری آشوب که برای اولینبار در کارهای هواشناسان معرفی شد، بهره جستیم. با توجه به تحلیلهای انجام شده، به نظر میرسد که در اثر برهم خوردن نظم تجاری و پیامدهای حاصل از آن، ازجمله، تغییر مسیرهای تجاری (از خشکی به دریایی) و با وقوع جنگهای داخلی در بینالنهرین، سبب کاهش تجارت و تغییر الگوی استقراری در پایان عصر مفرغ گشته است. از آنجایی که استقرارها بر اثر تجارت بینالمللی طی هزاره سوم ق.م، بیش از ظرفیت محیطی خودشان رشد کردند و نیز به علت جهانیشدن طی این دوره، با وقوع درگیریهای داخلی در بینالنهرین بر نواحی پیرامونی طبیعتاً تأثیر میگذاشت. شهرنشینی مفرط نیز میتواند چالشهایی از قبیل؛ تغییرات آب و هوایی، تخریب زیستگاهها و تنوع زیستی و اکوسیستم که رفاه جامعه انسانی را فراهم میآورد، را به دنبال داشته باشد. سپس با شیوع بیماری همهگیر در دوره شهرنشینی و گسترش آن در پایان عصر مفرغ در مناطق ایران، سند و آسیای مرکزی، به عنوان عامل شتابدهنده بحرانها، وخامت وضعیت جامعه را برای حاکمان سیاسی تشدید میکرد. با عدم مدیریت حاکمان سیاسی در حل مشکلات پدید آمده ناشی از این عوامل، بسیاری از مردم برای حفظ جان خود و پیدا کردن مناطقی با تمرکز آب و منابع غذایی در گروههای دسته جمعی دست به مهاجرت زدند و به مناطق امنتر و حاشیهای از جمله مرو، بلخ شمالی و جنوبی و نواحی دوآب گنگ رفتند. در نتیجه این سه عامل یعنی برهمخوردن نظم تجاری، شهرنشینی مفرط و شیوع بیماریهای همهگیر همگی موجبات خالی از سکنه شدن شهرها و بازگشت دوباره مردم به روستاها را فراهم آورد.