کارناوال، یکی از زمینه های ایجاد کلام چندآوا در نظریۀ منطق گفتگویی میخاییل باختین است. کارناوال که برآمده از جشن های توده ای مردم در سده های میانه است، در کلام، با مؤلّفه هایی نظیر طنز، تمسخر و شوخی، نفی ارزش های حاکم بر جامعه، آمیختگی مرگ و زندگی، توجه به جسم و لذّت های جسمانی، انتقادهای اجتماعی و به طور کلی، با هر آن چه که به رویاروییِ گفتمان توده ای و غیررسمی با گفتمان رسمی و غالب راه می برد، نشان داده می شود. باختین، این نظریه را در تقابل با تک آوایی، شادی ستیزی و جزم اندیشی رژیم استالین مطرح کرد. نکته ای که این پژوهش بر آن تأکید دارد، کاربست ویژۀ نظریۀ منطق گفتگویی، به ویژه کارناوال، در تاریک ترین و پراختناق-ترین ادوار تاریخ است. برای این منظور، بهرام صادقی به عنوان یکی از برجسته ترین طنزپردازان معاصر فارسی که در دورۀ سیاهِ پس از شکست کودتای 28 مرداد 1332، به نگارش آثار طنزآمیز خود پرداخته است، مورد توجه قرار گرفته است. این پژوهش درصدد پاسخ گویی به این پرسش بوده است که طنز موجود در داستان های صادقی تا چه میزان با مؤلّفه های سخن کارناوالی هم خوانی داشته و زمینه های گرایش به چنین شیوه ای چه بوده است؟ دستاورد پژوهش حاکی از آن است که طنز موجود در آثار صادقی با بسیاری از مؤلّفه های سخن کارناوالی نظیر: مرگ اندیشی و آمیختگی مرگ و زندگی، نفی معاداندیشی و توجه به ابعاد جسمانی حیات انسانی، نفی ارزش های حاکم بر جامعه، انتقادهای اجتماعی و... هم سوست. از این رو، فضایی چندصدا و گفتگوگرا بر آن حکم فرماست که در تقابل با عصر سیاه و پرخفقان بعد از کودتا قرار می گیرد.