مقدمه: بی وفایی زناشویی، به عنوان یکی از مهمترین مسایل اجتماعی جوامع امروزی، پدیده ای به سرعت در حال رشد در ایران نیز محسوب می گردد. نتایج پژوهشهای مختلف، نشان می دهد که ارتکاب بی وفایی زناشویی و یا حتی تصور ارتکاب آن از سوی همسر، یکی از عمده ترین دلایل طلاق در کشورهای گوناگون بوده است. از این رو، به نظر می رسد شناسایی میزان شیوع و نیز علت شناسی این پدیده پنهان اما نسبتا شایع، می تواند مقدمه ای برای سیاستگذاری جهت کاهش و کنترل آن محسوب شود. پژوهش حاضر با هدف بررسی جامعه شناختی تاثیر میزان کنترل اجتماعی بر میزان گرایش به بی وفایی زناشویی انجام شده است. بدین منظور و برای فهم اثرات پیوندها و کنترل اجتماعی بر گرایش افراد به این پدیده، نظریه کنترل اجتماعی هیرشی مورد استفاده قرار گرفته است. روش: تحقیق حاضر با روش پیمایش انجام شده و ابزار گردآوری داده ها، پرسش نامه همراه با مصاحبه بوده است. جامعه آماری، تمامی مردان و زنان متأهل 60-18 ساله ساکن شهر بابلسر بوده است که از بین آنان، در مجموع 242 نفر (154 زن و 88 مرد) به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. یافته ها: نتایج توصیفی این تحقیق نشان می دهد که به لحاظ میزان گرایش به بی وفایی زناشویی، 39.7 درصد پاسخگویان به میزان کم و 27.7 درصد به میزان خیلی کم گرایش نسبت به بی وفایی زناشویی را گزارش کرده اند. این در حالی است که در حالی که 10 درصد از آنان گرایش زیاد و یا خیلی زیاد به بی وفایی زناشویی داشته اند. مقایسه این میزان بر حسب جنس، نشان می دهد که در مجموع، مردان نسبت به زنان، گرایش بیشتری به بی وفایی زناشویی گزارش کرده اند. همچنین نتایج آزمون همبستگی نشان می دهد که متغیرهای دلبستگی، تعهد، و باور با گرایش به بی وفایی زناشویی رابطه معکوس و معناداری داشته اند. این در حالی است که بر اساس نتایج تحلیل رگرسیون چند متغیره خطی، متغیرهای میزان دلبستگی (با بتای معادل 0.276-)، و پس از آن متغیر میزان باور و اعتقاد (0.228-)، بیشترین قدرت برای پیش بینی میزان گرایش به بی وفایی زناشویی را داشته اند. لذا می توان پیش بینی نمود که گرایش به بی وفایی زناشویی در بین آن دسته از مردان و زنان متاهل کمتر است که دلبستگی بیشتری نسبت به خانواده، دوستان و اطرافیان و کشورشان داشته و نیز ارزش های مذهبی و اصول اخلاقی جامعه را پذیرفته و باور داشته اند. بحث: این ی