از نظر تالستوی عشق غم خواری و دستگیری است، عشق کنش است، فعل است، مهری است که باید در یک ارتباط تجسم پیدا کند، و نه اینکه در احساسات صرف خلاصه بشود. تالستوی جایی می گوید: «به آنچه خود و دیگران می گویید امید مبند، به آنچه می کنید باید امید بست». او معتقد است که شفقت و مهرورزی به دیگران دشوار و حتی رنج آور است. جایی می گوید: «شفقت نسبت به دیگر موجودات زنده، احساسی را در ما برمی انگیزد که نزدیک به درد جسمی است. همانطور که درد جسمی ممکن است صدمه بزند، درد ناشی از عشق ورزی نامشروط هم می تواند آسیب زا باشد». بنابراین برای دفع خشونت و روی آوردن به عشق، نیازمند کوشش و صرف انرژی هستیم. از نظر تالستوی عشق را با خشونت سر و کاری نیست. او مخالف هرگونه تغییری بود که بخواهد در سایۀ خشونت اتفاق بیفتد. او معتقد بود که بشر برای پیشرفت در مسیر کمال اخلاقی باید پرهیز کند از قوانینی که به نحوی خشونت را توجیه می کنند و تعالیم برآمده از قانون عشق را دنبال کنند. او می گوید: عشق هدف از زندگی را به انسانها نشان می دهد و عقل به آنها نشان می دهد که چگونه به آن جامۀ عمل بپوشانند و صریحا تاکید می کند که هر عمل خشونت آمیزی مخالف عقل و عشق است و نباید در آن مشارکت کرد.