چالش های دوران مدرن و پست مدرن در باب معنای زندگی، منشا بسیاری از آسیب های روحی انسان معاصر شده است. عشق به عنوان یکی از اساسی ترین مفاهیم دینی-انسانی (و چه بسا مهم ترین کلیدواژۀ مشترک، مابین ادبیات دینی و ادبیات انسان کنونی)، می تواند نقشی اساسی را در حل این معضلات داشته باشد. مسئله پژوهش حاضر این است که بر اساس آراء علامه جعفری (به عنوان یکی از متفکران دینی اخیر) و مولوی ( به عنوان یک عارف)، عشق چه نقشی می تواند در معنادهی به زندگی داشته باشد؟ روش پژوهش، توصیفی تحلیلی است. مبتنی بر دستاوردهای پژوهش، از دیدگاه مولوی ما بین تمام موجودات عالم، پیوندی است که نشات گرفته از عشق می باشد؛ زندگی انسان ها نیز فارغ از این حضور گستردۀ عشق نیست. عشق حقیقی کششی دارد که انسان ها را به سمت خود جلب می کند و در نتیجه زندگی عاشق، در مسیر این کششِ عاشقانه، معنا می یابد. در نظام تفکر مولانایی، مولفه های دیگر نیز برای معنابخشی به زندگی مطرح است که دارای رابطه ای تنگاتنگ با مولفه اساسی و محوریِ عشق هستند؛ مولفه هایی مانند باورمندی به خدا، کمال جویی، مرگ آگاهی، اخلاص، لذت و رنج، علم آموزی و وفاداری. همچنین از دیدگاه علامه جعفری، معنای زندگیِ عاشق، تابعی است از ارزشِ معشوق؛ هرچه معشوق متعالی تر باشد، زندگی عاشق، متعالی تر خواهد بود. عشق مجازی و عشق حقیقی تاثیرات متفاوتی (بر محور تجاذب طرفینی، زیبابینی نسبت به کل اجزای زندگی و محوریت معشوق) بر معنای زندگی دارند. همچنین نقش عشق در مقایسه با مؤلفه های دیگر معنابخشی به زندگی نیز قابل بررسی است از جمله اهداف نسبی و نهایی، دین و اعتقاد به خدا، کمال طلبی، لذت و شادکامی. علی رغم قرابت های بسیاری که در نظام معنای زندگی، بین این دو اندیشمند هست، با تحقیق و تدقیق، تمایزات اساسی ای نیز قابل احصاء می باشد؛ بنیادی ترین تمایز، عدم امکان شناخت هستی از منظر مولوی و در مقابل، امکان شناخت هستی از منظر علامه جعفری است؛ تمایز دیگر، ارزشمندی حیات دنیوی از دیدگاه علامه جعفری (ذیل بحث کارکرد اهداف نسبی) و بی ارزشی حیات دنیایی (و صرفاً وسیله بودن آن) از دیدگاه مولوی می باشد؛ یکی دیگر از موارد اختلاف، طریقیتِ عشقِ مجازی در ایصال به عشق حقیقی و حقیقیت معنای زندگی از نظرگاه علامه جعفری و عدم آن از نظر مولوی است؛ و تمایزات دیگری که در پژوهش ارائه شده است.