مکتب رمانتیسیسم که اعتراض و شورشی بود علیه کلاسیسیسم، در اواخر قرن نوزدهم با رویکرد به فردیت انسانها و توجه به احساسات و عواطف فردی، به جای پرداختن به عقلگرایی و تجربه گرایی صرف پا به حیات گذاشت. عشق و ارتباطهای زمینی و جسمانی و فاصله گرفتن از عشقهای آسمانی و عرفانی، در رأس توجهات این مکتب قرار دارد. در این مقاله مؤلفه ها و نمودهای رمانتیسیسم عاشقانه و اجتماعی در اشعار نیما یوشیج و بدر شاکر السّیّاب مورد تحلیل قرارگرفت. دستاورد پژوهش ناظر بر این است که نیما و سیّاب، بنابه اقتضائات فردی، اجتماعی و فرهنگی آثار شعری خود را سرودند؛ چنانکه در آغاز شاعری به سرودن خاطرات خود از عشق زمینی پرداختند. اما به مرور سیّاب در اشعار عاشقانه ی خود بیشتر به بیان دلدادگی های فردی پرداخت و از ارتباط عاشقانه ی خود با معشوق زمینی با اسم و رسم شخصی سخن گفت. با این وجود سیّاب گهگاه جیکور، زادگاه خویش را، به عنوان معشوق در نظر دارد. سیّاب با گذر از مرحله ی نخست شاعری، سراغ اندیشه های تند اجتماعی رفت تا حدّی که از سرودن شعرهای عاشقانه دور شد؛ حال آن که نیما همچنان به عشق توجه دارد؛ هرچند رنگ عاشقانه های نیما در روزگار میانسالی و پس از آن با دوره ی جوانی متفاوت است. حضور عشق در مفهوم فردی در اشعار سیاب، و اجتماعی در اشعار نیما بارزتر و نقش آفرین تر است.