در روزهایی که باد آرام و بی جنبش است و هیچ غباری تا کرانه های دوردست هامون خشکیده و پهندشت تفتیده سیستان در حرکت نیست به آسانی می توان از چکاد اوشیدا (قله کوه خواجه) سرزمین وسیعی را به تماشا نشست که خاطرات تلخ و شیرین زیادی در بستر کهنه و قدیمی خود به یادگار دارد. با رمزگشایی از این کوله اسرار، شگفتی و برجستگی سیستان بیش از این آشکار خواهد شد. هرچند که هر از گاهی دستان توانمند اندیشمندی این اسرار را رونمایی کرده و ما را با گوشه ای از گذشته آن آشنا ساخته است. اوستا، شاهنامه و تاریخ سیستان از مهم ترین راویان نام آشنای روایات دیرینه این دیار است که بر همگان شناخته شده است. در کنار این منابع، کتب مستند دیگری نیز جستارگونه به شرح برخی رویدادها و قابلیت های آن پرداخته اند که دسترسی به آنها نه چندان آسان، بلکه استخراج داده های مربوط به این خاک نیز شکیبایی می طلبد. با این حال، این نوشتار شالوده بنای ساده ای را پی افکنده است که مهندسین و معماران خبره ای نه چندان دور از ما، آن را به سرانجام خواهند رسانید؛ بدان گونه که درخور شوکت گذشته این سرزمین باشد. از چکاد اوشیدا (قله کوه خواجه) نگاهی ژرف و واقع بینانه به گذشته دور سیستان، از اواخر هزاره دوم قبل از میلاد به این سو خواهیم داشت. زمانی که اوستا سروده شد و پس از آن کتابت گردید. پیش از این دوران، سیستان ایامی خوش و سرفراز داشت که شهرسوخته و مکان های باستانی عصر مفرغ آن (هزاره سوم قبل از میلاد) اسرار بیشمار خود را فقط در اختیار کلنگ باستان شناسان می گذارند. دوره ای که از نگارش تاریخ، مذهب و ادبیات آن شاهدی در دست نیست. از این رو، این قلم نوشتار خود را از زمانی آغاز نموده که نخستین سند مکتوب سیستان در دست است و این روند تا برآمدن اسلام ادامه یافت که در این دوران اوضاع اجتماعی و فرهنگی آن عیان تر از پیش است. بهره گیری از منابع مکتوب و پژوهش های باستان شناسی دو بالی بودند که ما را در این نوشتار یاری دادند. در کارنامه این خاک، هر جا سخن از امری قدسی و یا رخدادی بزرگ آمده، سعی گردیده است تا برای اثبات و اعتمادسازی این گفته ها از شواهد اندکی که باستان شناسی سیستان تاکنون در اختیار ما گذارده، استفاده شود و برای تحلیل آثار باستانی که زبان گویایی ندارند از منابع نوشتاری کمک گرفته شود. البته باید اعتراف کرد که شناخت محیط جغرافیایی سیستان