به طور سنتی اعتقاد بر این بود که اخلاق بر دین مبتنی است و بدون دین، اخلاق وجود ندارد. با گسترش انتقادات بر ضد دین در عصر جدید و ظهور نظریههای مختلف پیرامون منشاء دین که به دنبال خاستگاه انسانی برای دین بودند تلاش برای یافتن اخلاق بدون دین نیز رشد یافتهاست. مدافعان نظریه استقلال اخلاق از دین انتقادات قابل تاملی را مطرح میسازند به نحوی که نظریه ابتناء اخلاق بر دین را به چالش میکشاند. هدف پژوهش حاضر پرداختن به مساله نسبت میان اخلاق و دین است. مسالهای که در این رابطه در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار میگیرد این است که اخلاق چه نوع استقلالی میتواند نسبت به دین داشته باشد. نویسنده ضمن قابل قبول دانستن مهمترین چالشی که پیروان نظریه استقلال اخلاق از دین مطرح مینمایند با تمسک به نظریه اخلاق دو قطبی نسبت میان اخلاق و دین را تبیین میکند. بر اساس این نظریه دو جنبه معرفتشناختی و روان شناختی را باید در مورد اخلاق تمایز نهاد. در حالی که جنبه معرفتشناختی اخلاق از دین استقلال دارد جنبه روان شناختی بر دین مبتنی است. با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و مفروض گرفتن عینیت ارزشهای اخلاقی مقاله پیش رو به این نتیجه خواهد رسید که ارزشهای اخلاقی در حالی که از دین استقلال دارند؛ اما از جهتی متفاوت بر دین مبتنی هستند.