شانس اخلاقی معضلی است که پس از ادعای کانت مبنی بر این که اخلاق امری مطلق است و شانس در آن راه ندارد، توسط ویلیامز و بعد آن نیگل شکل گرفت. به عقیده آنان شانس امری اخلاقی است، زیرا افراد به دلیل عوامل خارج از کنترلشان و پیامدهای آن ، مورد ارزیابی اخلاقی یعنی ستایش یا نکوهش، قرار می گیرند. این واقعیت که انگیزه ها، نیات و شخصیت فرد تحت تأثیر شانس است، از نظر ویلیامز حقیقتی تلخ است. نیگل نیز شانس را به همه ابعاد زندگی انسان از تولد، وراثت و محیط و ... سرایت داده است و درگیر پارادوکس جبر گرایی و مسئولیت پذیری انسان شده است. با توجه به تفاوت های موجود در پیرامون خود، جهانی سراسر تزاحم و اختلاف را شاهد هستیم و بسیاری از افراد، به دنبال منشاء این تفاوت ها، که به موجب آن عوامل تأثیر گذار، مورد ارزیابی اخلاقی قرار می گیرند هستند و از آن به عنوان شانس یاد می کنند. اگر این اختلافات و تبعیضات حاکم بر آن را به دلیل پدیده ای به نام شانس بدانیم، عدالت الهی که به دلیل اهمیتش، از اصول اعتقادی شیعیان است، با این معنا که خداوند، نه حق کسی را از بین می برد؛ و نه حق کسی را به دیگری می دهد؛ و نه در میان افراد تبعیض قائل می شود، چگونه توجیه می شود و همچنین در این صورت، ثواب یا عقاب اعمال افراد، از طرف خداوند بیهوده به نظر می رسد؛ زیرا تکلیف به ما لا یطاق می شود و این عین ظلم است. این رساله با روش توصیفی و تحلیلی، پس از تبیین مفاهیم شانس اخلاقی و عدالت الهی به بررسی رابطه ی میان این دو مؤلفه در حکمت اسلامی می پردازد، سپس دیدگاه فیلسوفان غربی در مورد شانس اخلاقی و عدالت را بررسی می کند. حاصل آنکه، ضمن بیان اثبات عدالت خداوند، پذیرش تأثیر شانس اخلاقی در برخی از امور زندگی را نیز اجتناب ناپذیر می داند.