اهمیت شناخت انسان با توجه به قدمت تاریخی آن بر کسی پوشیده نیست. همچنین بخش مهمی از مباحث فلسفی و مطالعات دینی در مورد شناخت انسان و آشکار سازی وجود و ظرفیت های وجودی اوست.در این تحقیق نویسنده تلاش می کند تا بیان نماید که چگونه انسان شناسی تکاملی به عنوان یکی از محصولات عصر جدید با بن بست چاره ناپذیری در حوزه اخلاق مواجه است به نحوی که امکان هر نوع سازش منطقی میان آن و خدا گرایی توحیدی را منتفی می سازد. ابعاد مختلفی را می توان محور تضاد میان انسان شناسی تکاملی و اخلاق نشان داد. تحقیق حاضر محدود به قانون طلایی خواهد بود و تبدیل قانون طلایی که بر اساس آن " برا ی دیگران همان را باید دوست داشت که برای خود دوست داریم" به یک قانون غیر قابل دفاع و نگرش ساده لوحانه که صرفا منفعت فردی و خود خواهانه در آن توصیه می گردد از عمده ترین بحرانی است که انسان شناسی تکاملی به لحاظ اخلاقی به همراه دارد. بنا بر تلقی رایج فیلسوفان خداگرا تحول اخلاقی در رفتار و زندگی آدمی زمانی رخ می دهد که انسان اساس زندگی خود را بر محور خواست خداوند متعال بنیان نهد و فاصله گرفتن از خودگرایی به منظور تحصیل خوی خداگونه ارزش غایی و بنیان سایر ارزش ها محسوب می شود. پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی و تمسک به تبیین علی به معنای کشف روابط علی بین احکام و گزاره های مورد بررسی انجام می شود.