نسبت میان اسلام و دموکراسی اگرچه پرسشی دیرین است که سابقه آن به رویارویی جهان اسلام با تجدد غربی در اواخر قرن نوزده باز می گردد اما همچنان مبتلابه جوامع اسلامی (از جمله ایران) است و نحوه پاسخ به آن، تاثیر مستقیمی در نوع حکمرانی دارد. برای فهم منشا پاسخهای متعارض به پرسش مذکور می بایست ابتدا از منظری پدیدارشناسانه به نحوه ادراک متفکران اسلامی، و به تبع آن بازیگران مذهبی، از اسلام و دموکراسی پرداخت. در این معنا، به طور کلی دو رویکرد به اسلام (سنتی و نوگرا) و همچنین دموکراسی (شیوه زندگی سیاسی و فرم حکمرانی) را می توان بازشناسی کرد و بر اساس آن به دسته بندی پاسخهای ممکن به چیستیِ رابطه اسلام و دموکراسی پرداخت؛ در شرایطی که اسلام سنتی، قرابتی با هیچ یک از دو معنای دموکراسی برقرار نمی کند، اسلامِ نوگرا اگرچه با «دموکراسی به مثابه شیوه زندگی» مرزگذاری می کند (چراکه بنیاد شرعیِ هنجارهای اجتماعی سیاسی را مقدم می دارد) اما با «دموکراسی به مثابه فرم حکمرانی» سازگاری دارد (به این دلیل که آن را مکانیسم مشارکت مردم در گردش قدرت و سازگار با آموزه اسلامیِ شورا ارزیابی می کند). البته به اقتضاء تزاحماتی که میان حکم شرعی و عقل جمعی در چنین سامانه ترکیبی ای (دموکراسی اسلامی) پیش می آید، این رویکرد همواره با چالشهایی مواجه است که رفع آن مستلزم به کارگیری حداکثریِ ظرفیت اجتهادی فقه پویاست.