1403/02/13
مهدی خبازی کناری

مهدی خبازی کناری

مرتبه علمی: دانشیار
ارکید:
تحصیلات: دکترای تخصصی
اسکاپوس:
دانشکده: دانشکده علوم انسانی و اجتماعی
نشانی:
تلفن: 9111090167

مشخصات پژوهش

عنوان
نقد و بررسی تعلیم و تربیت گفتارمحور در آموزش عالی با توجه به اندیشههای دریدا
نوع پژوهش
مقاله ارائه شده
کلیدواژه‌ها
ساختارزدایی، تعلیم و تربیت، گفتارمحوری، نوشتار
سال 1394
پژوهشگران مهدی خبازی کناری ، محمد آسور ، سید احمد واردی

چکیده

در نیمهی دوم قرن بیستم ساختارزدائی دریدا از گفتمانهای اصلی فلسفی بوده است که تا به امروز نیز مطرح است. دریدا با تأکید بر بافتمند بودن ترجمهی واژهی ساختارزدایی 31 از نگاه سطحی به آن واژه و از فاقد ابهام بودن آن بر حذر میدارد. دریدا در به- کارگیری این واژه از واژهی هایدگری تخریب 37 بهره میجوید، اما برای دوری از خطور معنای نهیلیستی نیچهای آن از واژهی ساختارزدایی استفاده میکند. دریدا برای مقاصد خود در مواجهه با ساختارگرایی که گفتمان غالب زمانه بوده از ساختارزدایی سخن میگوید. ساختارزدایی خود حرکتی بوده در دل ساختارگرایی و در عین حال حرکتی بر علیه آن. به زعم او ساختارزدایی نه تحلیل بهدست می- » بافت « است و نه نقد. زیرا حاصل کار این دو خود موضوع ساختارزدایی هستند. ساختارزدایی ارزش خود را تنها در آورد. دریدا نویسندهی مکتب ساختارزدایی و چهرهی پیشتاز جنبش پست مدرن است. تفکر پست مدرن با آشکار ساختن تناقضها در درون سنّت اروپای غربی در جستجوی حرکت به فراسوی مدرنیسم است. ساختارزدایی شامل جستجوی تقابلهای دوتائی است که به طرزی بههم وابسته توسط ناسازگاریهای دوجانبه تعریف گردیدهاند؛ از قبیل خیر و شر و صحیح و غلط، که به مثابه واژگان مؤسس تفکر مدرن عمل میکنند. دریدا استدلال میکند که سنت فکری غرب بر سر مسأله ای فکری پافشاری میکند: تقابل دوگانه بین گفتار و نوشتار که در آن گفتار بر نوشتار برتری دارد. نوشتار صرفاً به مثابه تقلید خطی گفتار، یعنی مکملی برای گفتار تلقی میشده و نه روش صحیح تبادل نظر. اولین استراتژی ساختارزدایی وارونهسازی این تقابل است. امّا نقطهی شروع دریدا، نقد ی سوسور است. سوسور بین دال و مدلول تمایز قائل میشود. رابطهی بین دال و مدلول قراردادی است و می- » نشانه « او به مفهوم در نظر گرفت. دریدا میگوید اگرچه دال منجر به معنا یا وجودی ثابت و کلی )مدلول » کد « توان آن قرارداد را به مثابه یک استعلایی( میشود اما آن خود دالی دیگر است. دریدا ثابت میکند که چنین اتفاقی برای فلسفه نیز افتاده است و سراسر مکانیسم این زبان مبتنی است بر تقابلهای دوگانه. هرچند دریدا اشاره میکند که این تقابلها برابر نیستند امّا یکی بر دیگری ارجحیت است. دریدا از آنرو » غیاب « بر » حضور « دارد. بهزعم دریدا آنچه به این نابرابری اجازهی عمل میدهد گرایش تفکر غرب به ترجیح که توصیف خود از زبان را بر دال و نه مدلول ب