ژاک دریدا از جمله فیلسوفانی است که تأثیری عمیق در حوزههای فلسفی و غیرفلسفی از جمله آموزش و پرورش گذاشته است. شیوهی فلسفی دریدا، ساختارزدایی است. جریان ساختارزدایی در مقابل سوژهگرایی و ذاتگرایی موضع گرفته است و بسیاری از ساختارهای منسجم که به طریقی توانستند اجزاء و عناصر را تحت انقیاد در بیاورند زیر سؤال برده است. بهعنوان مثال کلاس درس، محتوا، استاد و نمره بهعنوان یک ساختار مستحکم، دانشجو و تواناییهای او را تحت کنترل خود درمیآورد )خبازی و بالو، 4932 (. ساختارزدایی تغییر جهت به سمت عناصری است که در دورهی مدرن به حاشیه رانده شدهاند. اساس تربیتی این روش، تکثرگرایانه و مهمترین عنصر در آن، تقویت تفکر انتقادی است. نتیجه ساختار زدایی در آموزش عالی، نوفهمی در برنامه درسی آموزش عالی است و ویژگی این نوع برنامه درسی شامل موارد ذیل میشود: تفکر انتقادی: بررسی دقیق نشان میدهد که بسیاری از برنامهها حاوی پاسخ از قبل تعیین شده، متدولوژی کوتهفکرانه و یا - دستورالعملهای سیاسی طراحی شده برای بهجوش آوردن ذهن فراگیران به جهانبینی فرهنگی مسلط و برتر در جامعه است )باهمولر، 4334 نقل از اسلاتری(. نقش جدید آموزش عالی، کمک به دانشجویان در تحلیل و بازنگری ساختار و قالب موجود در فرهنگ و ریشهیابی بحران در آن است )ژیرو، 4333 (. تدریس یک معاملهی فنی برای انتقال اطلاعات، یا ارتقاء شغلی نیست بلکه در عوض همانطور که هیوبنر اشاره کرده است یک فرایند خلاقانه از یکپارچهسازی مجدد، یادآوری و بههمآوری مجدد است ) .) هیوبنر، 43