به لحاظ معرفت شناسی، پوپر متعلق به نحلۀ عقل گرایی انتقادی و دریدا به رویکرد ساختارزدایی است. هر دوی این جریان ها بر آن هستند که هر گونه بنیادگرایی فلسفی، اجتماعی، سیاسی، زبانی... را به پرسش بگیرند. آن ها می خواهند بر فراز دوگانه رئالیسم و ایده آلیسم بایستند، اما در این مسیر هر کدام تعریف مختص خود را از ماهیت عقل و قلمرو آن ارائه می دهند. پوپر میان دو وجۀ ایجابی و سلبی عقل تمایز قائل می شود. وجۀ ایجابی عقل را بنیادگرایانه می داند که باید کنار گذاشته شود و وجه سلبی و منفی عقل را قوه ای ضروری برای تبیین هر گونه فلسفۀ علمی می داند. در حالی که دریدا در قالب نقد به لوگوس محوری و متافیزیک حضور غربی، تمامیت ماهیت عقل را به پرسش می گیرد. این مقاله در ادامه رویکرد پوپر و دریدا را در فلسفۀ علم مورد مقایسه قرار می دهد و در ضمن آن، ماهیت فلسفه علم ساختارزدایانه را تشریح خواهد کرد