هدف اصلی این مقاله بررسی نسبت میان سیاستگذاریهای آموزش عالی و روایتهای متافیزیکی است. ادعای اصلی مقاله نیز این است که چنین پیوندی به تولید چیرگی میانجامد. روایتهای متافیزیک سنتی همواره در پی فهمی تمام و کامل از ذات وجوهر چیزها هستند. این خواست از طریق پدید آمدن دوقطبیها و نادیده گرفتن تفاوتها تحقق مییابد. استوار کردن سیاست گذاریهای آموزش عالی بر روایتهای متافیزیکی این خصلت را نیز به آنها تسری میدهد. از لحاظ روششناختی برای بررسی مدعای مقاله، متناسب با موضوع مورد بررسی از روشهای توصیفی، تحلیلی و انتقادی استفاده شده. منابع پژوهش نیز شامل منابع دست اول و دوم، به ویژه دو سند تحول راهبردی علم و فناوری و سند نقشه جامع علمی کشور، بوده است. یافتهها نشان میدهد که نظام سیاستگذاری آموزش عالی ایران تحت تأثیر دوگانهگرایی افلاطون و ارسطویی است. به همین دلیل خصلت مذکور در مبانی ارزشی و نظری اسناد آموزش عالی ایران انعکاس روشنی یافته است. یکی از یامدهای این دوگانهگرایی به حاشیه رفتن و غلبه یک سویه و مرکزیت یافتن سویه دیگر است، وضعیتی که در متن اسناد قابل مشاهده است. به نظر میرسد برای رهایی از این وضعیت، طرح چشماندازهای فلسفی جدیدی ضروری است که بتواند افقی نو را برای طرح نوع متفاوتی از سیاستگذاری آموزش عالی بگشاید.