مکتب فرانکفورت یکی از جریانهای فکری است که وظیفه اندیشیدن به زمان حال و درک زمان خود به کمک اندیشه را مؤلّفهای برای هر گونه فعالیت عقلانی میداند. تجزیه و تحلیل فرانکفورتیها از جامعه تا حدود زیادی به اندیشههای کارل مارکس باز میگردد؛ امّا محور اصلی اندیشه مکتب فرانکفورت را باید در نظریه انتقادی جست که مبیّن بررسی و تجزیه و تحلیل جنبههایی از واقعیت اجتماعی است که مارکس و پیروان او اهمیت چندانی برای آن قائل نشدهاند. این مکتب دربرگیرنده انتقاد از جامعه و جنبههای گوناگون زندگی اجتماعی و فکری است. نظریه زیبایی شناسی انتقادی ( Critical aesthetic theory) از دل این مکتب بیرون میآید. این نظریه، درحوزهها و رشتههای متعددی از علوم انسانی و اجتماعی برای تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات جوامع معاصر به کار گرفته شده است. در این مقاله از دیدگاه این نظریه درباره هنر و ادبیات بهره گرفتهایم. اندیشمندان نظریه انتقادی برای هنر و ادبیات ویژگیهایی برشمردند تا بر اساس بینش انتقادی خود مرز میان هنر اصیل از هنر نااصیل را مشخص کنند. در نوشتار حاضر، ابتدا مفاهیم اصلی در زیبایی شناسی انتقادی؛ چون انتقاد در هنر (Critical of art)، منش ایدئولوژیکی- قوّه سیاسی- هنر(Ideological nature of art)، هنر انقلابی (Revolutionari art) و خودمختاری در هنر(Autonomy of art)، مورد بررسی قرار گرفته؛ در ادامه، با تحلیل مهمترین موضوعات سیاسی و اجتماعی دیوان فرخی یزدی اصالت هنر او طبق این نظریه نشان داده شد.