انسان وقتی متولّد می شود مواجه است با دو امر مهم در زندگی خود؛ آن دو امر، ابتدایش مبدأ – توحید – و انتهایش معاد – مرگ – می باشد؛ لذا هر موجودی از جمله انسان، ناگزیر از گذران بین این دو – مبدأ و معاد – است، یعنی اول و آخِر زندگی انسان در دست خودش نیست؛ امّا اینکه چگونه زندگی کند و یا اینکه چگونه زندگی کردن فرزند خود را جهت بدهد در دست اوست، پس انسان اختیار چگونه زیستن خود و فرزندان خود را دارد و برای چگونه زیستن و چگونه زیست دادن، نیاز به برنامه دارد؛ این برنامه را یا خود می تواند بنویسد و یا دیگرانی مثل او بنویسند – خِرَد جمعی -، و یا اینکه از جایی دریافت کند که او و دیگران، و خِرَد او و خِرَد دیگران را، خالق است. حال که انسان ناگزیر از زیستن و نیز ناگزیر از داشتن برنامه است عاقلانه ترین راه دریافت برنامه از کسی است که او و زیست او و برنامۀ زیستن او، مخلوق اویند! و آن اخلاق وحیانی یا اخلاق اسلامی است. اخلاق زندگی در اسلام در صدد آراستن انسان به فضایل و پیراستن وی از رذایل است تا حدّی که صفات پسندیده در انسان به صورت ملکه و عادی در آید، به گونه ای که به راحتی کار خوب را انجام دهد و به راحتی از انجام کار زشت باز بمانَد. در اخلاق بندگی فضایلی مانند توکّل، توبه، خودسازی، انابه و... مطرح است. در اخلاق فردی صفاتی مانند صبر، شجاعت، ثبات قدم، صفای ذهن، و... وجود دارد، و در اخلاق اجتماعی تکریم، انفاق، دیگرخواهی، معاشرت نیکو، عدالت، انصاف و... را حضور دارد و در اخلاق محیط زیست، صفات احترام به طبیعت، برخور زیبا با جانوران، و... به چشم می خورد. وظیفۀ اخلاق اسلامی، آراسته شدن به این فضایل پسندیده و دور شدن از رذایلی است که در مقابل این فضایل قرار دارد.