در میان گفتمانهای روشنفکری ایران، داریوش شایگان را به استناد آرای او «فیلسوف فرهنگ» مینامند. شایگان همواره بحث «ایران فرهنگی» را در نظر داشته است: چه آنجا که در «هندوئیسم و تصوف» به قیاس ظرفیتها و امکانات ایران فرهنگی برای تأثیرگذاری بر فرهنگ و آیین هندو و عناصر بینافرهنگی میپردازد، (آنچه میتوان از آن به عنوان ایرانِ شرق یاد کرد) چه هنگامی که در «آسیا در برابر غرب» از هجوم دیگری و فرهنگی بیگانه و به ناچار نشانههای خطرآفرین برای ایران فرهنگی و هویت ایرانی سخن میگوید (آنچه میتوان از آن با تسامح ایرانِ اسلامی یاد کرد)، چه آنجا که در «نگاه شکسته» با طرح بحث اسکیزوفرنی فرهنگی به دوپارگی این فرهنگ و هویت اشاره میکند و بالاخره زمانی که در افسونزدگی جدید صحبت از تعدد هویتها و ادغام هویتها و فرهنگها در اثر روند جهانیشدن به میان میآورد (آنچه میتوان از آن با عنوان ایرانِ غرب یاد کرد). نویسندگان در مقاله حاضر مقوله ایران فرهنگی را در اندیشه شایگان متقدم و متأخر به بحث میگذارند. تأکید شایگانِ متقدم بر اهمیت ایران فرهنگی و ضرورت صیانت از آن با تمام میراث گذشته اما با سویهای ایدئولوژیک است. درحالیکه تأکید شایگانِ متأخر بر آمیخته شدن فرهنگها و الزاماً نقشآفرینی فرهنگ ایرانی در عرصه جهانی است. در این وجه، ما با ایران فرهنگی ناب مواجه نیستیم، بلکه فرهنگی که به همان نسبت که ایرانی است، اجزای غربی، چینی و هندی هم دارد. نوشتار حاضر ضمن بسط این نگره در آرای این فیلسوف مهم، کاستیها و مشکلات نظریه او را نیز مورد توجه قرار خواهد داد. مقاله از روششناسی توصیفی مبتنیبر تحلیل محتوایی پیروی میکند.