زیباییشناسی در سده هجدهم و در نقطه عزیمت خود، مسئله هنرها را از منظر تمتع یا لذت بیغرض مطرح ساخت، اما در سده نوزدهم بدیلهای فلسفی و جامعهشناختی در هنر که بهویژه بازتاب خود را در واقعگرایی به نمایش میگذاشت، وجهی از زیباییشناسی اجتماعی را پدید آورد که بهشدت وامدار شرایط اجتماعی و تاریخی بود. در مقاله پیش رو، این فرضیه به سنجش گذاشته میشود که زیباییشناسی میتواند بازتابدهنده شرایط سیاسی و اجتماعی باشد؛ به عبارت دیگر زیباییشناسی با رویکرد انتقادی، خصلتهای سیاسی هنر را بهخوبی به نمایش میگذارد. به این منظور پس از طرح مسئله در مورد چیستی زیباییشناسی، برای اثبات فرضیه و نشان دادن ارتباط وثیق هنر با سیاست، زمینهها و چگونگی پدیداری زیباییشناسی اجتماعی در چهارچوب زیباییشناسی مارکسیستی به بحث گذاشته خواهد شد. در عین حال به منظور آوردن شواهدی از این مدل به آثار متفکران رئالیست سده نوزدهم، اشارههای مختصری خواهد شد. این نوشتار از حیث روششناسی، رویکرد توصیفی ـ تحلیلی را با رویکرد انتقادی مورد استفاده قرار داده است