افضلالدین بدیل خاقانی شروانی و نظامی گنجوی، دو تن از آن شاعران بزرگ و صاحب سبک هستند که بر بسیاری از شاعران بعد از خود تأثیر گذاشته اند. بخش عمده ای از اشعار خاقانی شروانی، ساده و روشن است، اما درک خیلی از قصایدش برای افراد عادی و گاه درس خوانده، دشوار و دیریاب شده است. یکی از این دلایل، ساختن ترکیب های مختلف و به کار بردن اصطلاحات علوم گوناگون است، ولی آنچه بیش از همه، سروده های این شاعر را برای خوانندگان، سخت کرده است، استفاده از آیات قرآن، معارف اسلام ی، داستان های پیامبران و به ویژه تلمیحات اسلامی نادر است که گاه سبب شده در برداشت از شعر او، راه خطا پیموده شود. تنوع مایههای تلمیحی در حوزه داستان پیامبران، ناشی از وسعت اطّلاعات خاقانی در زمینۀ قرآن و تفسیر و حدیث و تنوع مضمونهای شعری و نیروی تخیل اوست. وی در استفاده از داستان پیامبران و اشارات پندآموز در همان حدی که قرآن بدان اشاره کرده است ، اکتفا نکرده و به تفسیر قصص و اخذ آنها از منابع دیگر نیز پرداخته است . در این مقاله، تلاش می شود با استفاده از پژوهش های استادان و محقّقان، دو تلمیح نادر در دیوان خاقانی بررسی و تحلیلی شود.