بازیهای رایانهای به جهت تازه تاسیس بودن و همپوشانی بسیار با سینما و ادبیات، دو جنبه متفاوت از خود را نمایش میدهند که درخور مطالعات تطبیقی است. در این مقاله عناصر هنر مدرن و تاریخ ادبیات نوگرا در شکلگیری بازیهای ویدیویی بررسی میشوند و سپس موارد مشابه در رمان « یولسیس» از جیمز جویس و بازیهای «دارک سولز» از هیدتکا میازاکی مورد تحلیل و تطبیق قرار میگیرند. هدف پژوهش بررسی تاثیرگذاری ویژگی های هنر مدرن بر ادبیات نوگرا و بازیهای ویدیویی و همچنین بیان تغییر ماهیت عناصر مشترک آنها است. هدف فرعی پژوهش مقایسه این بازیها با دیگر عناوین رسانه بازیهای رایانهای و پاسخ به این سوال است که: چگونه بازیها و بطور کلی رسانههای جدید هم میتوانند در بطن خود هویتی کلاسیک و مدرن را شکل دهند؟ و جایگاه بازیهای مورد مطالعه در این عرصه کجا قرار دارد؟ روش تحقیق تحلیلی و تطبیقی است. یافته های پژوهش مبین این است که رمان اولیس از « جیمز جویس» و بازیهای مجموعه «دارک سولز» از هیدتکا میازاکی در عناصر «رد روش روایی رمان»، «رد قهرمان سنتی»، «رد حادثهپردازی»، «تجربههای جدید زبانی»، «رهایی از زمان و آزادی زمان»، «اهمیت دادن به تداعی معانی»، «اهمیت ندادن به متعارفات»، «تمایل به توهم و خیال»، «شرکت دادن خواننده در رمان»، «طرح مساله حقیقت» و «بحث از عقاید و فلسفهها» مشابهت و تطابق دارند.