هدف: خوانش و بررسی یک متن در بسترِ فرهنگی جامعه، شناختی ژرف از جامعهی مورد بررسی و فرهنگ حاکم بر آن به مخاطب خود عرضه خواهد کرد. خوانشِ دقیق که در چهارچوبهای نظری قرار گیرد، نکات و نشانههای پنهان را آشکار مینماید. اینگونه تحلیلها سبب خواهد شد که به درکی عمیق دست یافت و سپس از نگاهی نو به متن، جامعه و فرهنگ نگریست. در این پژوهش کوشیدهایم نسخهی چاپسنگی علیقلی خویی که نسبت به دیگر نسخهها کمتر بدان پرداخته شده است را به مثابهی یک متن مورد بررسی قرار دهیم. این متن و نشانههای موجود در آن دستمایهی پژوهش قرار گرفته است. روششناسی: روشِ این پژوهش، مبتنی بر نشانهشناسی است که به مددِ آن نظامهای نشانهای موجود در متن بررسی شده است. برای انجام این امر، نخست به تبیین و تعریفِ نشانه و نشانهشناسی پرداخته شده است. سپس به تفصیل دیدگاههای سوسور و پیرس در اینباره بیان شده است. پس از روایتِ داستانِ سیاوش در شاهنامهی فردوسی، با تسلط و توجه به توضیحاتِ پیرامون نشانهشناسی و دیدگاههای مذکور، شاهنامهی علیقلی خویی و در مرکزِ آن چهار تصویرِ مرتبط با داستانِ سیاوش تحلیل، بررسی و نشانهشناسی شده است. یافتهها: چهار تصویرِ ارایه شده به عنوانِ جامعهی آماری پژوهش، به صورت دقیق از دیدگاه سوسور و پیرس تجزیه و تحلیل شده است. این تحلیلها معطوف به خطوط، افراد، اَفعال و احساسِ مربوط به آنان و به طور کلی همهی عناصرِ موجود در تصویر بوده است. نتیجهگیری: پس از تحلیلِ دادهها، نتایج این پژوهش حاکی از آن است که به دلیل آشنایی و آگاهی مخاطب به نظام نشانهای زبان و رمزگان موجود در تصاویرِ چاپسنگی شاهنامه، تصویرگریهای خویی در چهارچوبهای نشانهشناسی و خاصه دیدگاههای سوسور و پیرس قرار میگیرد. براساسِ دیدگاهِ سوسور، مولفههایی همچون شخصیتها، پوششها، اَفعال، احوال، قابها و خطوط را میتوان در زمرهی دال و مدلول، محور همنشینی و جانشینی، لانگ و پارول و درزمانی و همزمانی قرار داد. براساسِ دیدگاهِ پیرس، نشانههای نمایهای و نمادین در دلِ مولفههای ذکرشده ظهور و بروز یافته است.