این که شاعران به واسطه ی برخورداری از یک موهبت و هنر خدادادی از دیگران متمایز هستند، امری بدیهی به نظر می رسد؛ لیکن بسیاری از شاعران و نویسندگان به همین تلقّی بسنده نکرده و زبان به تمجید و تعظیم مبالغه آمیز خود گشوده اند. برخی شاعران در این تمجید و تعظیم مبالغه آمیز که از آن می توان با عنوان مفاخره یا خودستایی نام برد، محقّ هستند؛ زیرا این دعوی شاعر مورد قبول مخاطب است و به دلیل همین قبولِ خاطر است که خودستایی شاعر از خودشیفتگی مذموم ـ که به عنوان یک اختلال روانی مورد توجه روان شناسان است ـ تمایز می یابد. با این حال بارزترین علّت ظهور خودستایی در یک اثر، علّت روانی ـ شخصیتی است که شاعر یا نویسنده ای را به سمت فخرفروشی سوق می دهد. در مقدّمه ی این مقاله ابتدا به تعریف نارسیزم یا خودستایی و ارتباط آن با موضوع شخصیت و پندار فرد از خود و کارکرد آن به عنوان عنصری روانی ـ شخصیتی پرداخته ایم، سپس عوامل سوق دهنده ی شاعر به سمت خودستایی را برشمرده و در پایان با توجه به این که عطّار در غزلیاتش به تفاخر روی آورده است و بیش ترین فخر او به سخن خویش است، خودستایی شاعرانه ی او و ابعاد این خودستایی را مورد بررسی قرار داده ایم. اگر چه عطّار در سرتاسر غزلیاتش به نوعی به تفاخر روی آورده است؛ زیرا غزل عطّار چیزی نیست جز وصف راه عشق و وصف معشوق و آن جا که سخن از حسن و جمال معشوق به میان می آید، اغراق شاعرانه و فخرفروشی به جمال بی انتهای معشوق مجال ظهور می یابد.